هزر
نویسه گردانی:
HZR
هزر. [ هَُ زَ ] (اِخ ) موضعی که در آن قوم ثمود هلاک شدند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || قبیله ای در یمن که شب خفتند وهلاک شدند، و گویند شهر هذیل است . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
حذر. [ ح َ ذِ ] (ع ص )خائف . ترسان . (غیاث ). حذرگیرنده . (مهذب الاسماء). مرد بیدار. مرد باپرهیز. (منتهی الارب ). مرد بیدار و هوشیار. ترسنده . ج ، ...
حذر. [ ح ِ ] (ع مص ) حَذَر. ترس . بیم . پرهیز. پرهیز کردن . ترسیدن . (منتهی الارب ).
حذر. [ ح ِ ] (ع اِ) سلاح . (ترجمان عادل منسوب به جرجانی ) (مهذب الاسماء).
حضر. [ ح َ ] (ع اِ) زهار مرد و زن . || پیه در ناف . (منتهی الارب ).
حضر. [ ح َ ] (ع مص ) تطفل .
حضر. [ ح ُض ْ ض َ ] (ع اِ) ج ِ حاضر.
حضر. [ ح َ ض ُ ] (ع ص ، اِ) مرد صاحب بیان و فقه . (آنندراج ). || جوینده ٔ هنگام طعام مردم تا حاضر شود.
حضر. [ ح ُ ض ُ ] (ع ص ، اِ) مرد ناخوانده آینده بر سفره ٔ مردم . (آنندراج ).
حضر. [ ح َ ض ِ ] (ع ص ، اِ) آنکه هنگام طعام مردم جوید تا بر آن حاضر شود. || مردی که سفر را صالح نباشد. || مرد شهری . (منتهی الارب ).
حضر. [ ح ُ ] (ع اِ) تک اسب . دویدن اسب . (آنندراج ). شتاب اسب در تک . (از مهذب الاسماء). ج ، احضار: جمز؛ نوعی از رفتار بشتاب که کم از حضر و...