اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هضب

نویسه گردانی: HḌB
هضب . [ هَِ ض َب ب ] (ع ص ) اسب بسیارخوی . || سخت درشت اندام توانا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
حضب . [ ح َ ض َ ] (ع اِ) پاره ٔ آتش .
حضب . [ ح َ ] (ع مص ) آتش افروختن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). افروختن آتش . (منتهی الارب ). بلند کردن آتش و انداختن هیزم بر آن . || هیمه ...
حظب . [ ح ُ ظُب ب ] (ع ص ، اِ) مرد کوتاه کلان شکم . (منتهی الارب ). || مرد درشت و سطبر. || بخیل . || تنگخوی و گول . (منتهی الارب ) (از اق...
حظب .[ ح َ ظِ ] (ع ص ) مرد کوتاه کلان شکم . (منتهی الارب ).
حزب . [ ح ِ ] (ع اِ) گروه . (ترجمان عادل ) دسته . (منتهی الارب ). گروه مردم . (غیاث ). ثلة. (دهار). حزبة. حِزق . فوج . فرقة. ج ، احزاب . (منتهی ا...
حزب . [ ح َ ] (ع مص ) رسیدن چیزی به کسی . رسیدن کار سخت که اندوهناک گرداند. (از منتهی الارب ). کاری رسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). دشوار شدن...
حزب . [ ح ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حازب . (منتهی الارب ). || ج ِ حزیب . (منتهی الارب ).
این واژه عربی است و پارسی آن این است: آنیک (سنسکریت: آنیکَ)
حزب ا. [ ح ِ بُل ْ لا ه ْ ] (ع اِ مرکب ) حزب خدا. کنایت از مؤمنان . صالحان . عارفان . حافظان قرآن . درویشان . (شرفنامه ٔ منیری ). گروه مصلحان (...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.