هفت دریا. [ هََ دَرْ ] (اِ مرکب ) هفت آب و هفت بحر. (یادداشت مؤلف ). اول دریای اخضر که عرض آن پانصد فرسنگ باشد و جزائر آباد بسیار دارد و یکی از آنها سراندیپ است ...، دوم دریای عمان ...، سوم دریای قلزم یا بحر احمر...، چهارم دریای بربر...، پنجم دریای اقیانوس ...، ششم دریای قسطنطنیه که آن را بحرالروم نیز گویند...، هفتم دریای اسود... (از غیاث ). در برهان نوشته که هفت دریا این است : دریای چین ، دریای مغرب ، دریای روم ، بحر بنطش ، بحر طبریه ، بحر جرجان ، بحر خوارزم . (از غیاث ). هفت محیط. هفت آب . هفت بحر
: پس بر آن سد مبارک ده انامل برگشاد
جدولی را هفت دریا ساخت ازفیض عطا.
خاقانی .
در وصف تو عقل و دانش ما نرسد
یک قطره به گرد هفت دریا نرسد.
عطار.
هفت دریا اندر او یک قطره ای
جمله ٔ هستی ز موجش چکره ای .
مولوی .
هفت دریا را درآشامد هنوز
کم نگردد سوزش آن حلق سوز.
مولوی .
که گر آفتاب است یک ذره نیست
وگر هفت دریاست یک قطره نیست .
سعدی .
گریه ٔ حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی .
حافظ.
رجوع به هفت آب ، هفت بحر و هفت محیط شود.