هل . [ هَِ ] (اِ) هیل . هیل بویا. خیر بویا. قاقله ٔ صغار. قرامومق . کارداموم
۞ . (یادداشتهای مؤلف ). گیاهی است از تیره ٔ زنجبیلی ها و دانه هایش ازادویه ٔ معطر است . (از حواشی معین بر برهان قاطع).
-
هل پوچ ؛ هیچ چیز. کم ارزش : دریغ از یک هل پوچ ؛ دریغ از چیز کم ارزشی که در فلان مورد مصرف کنی .
-
امثال :
دوست دوست را یاد کند یک هل پوچ ؛ مثلی است به این معنی که محبت واقعی را با چیز کمی میتوان اظهار کرد.