همای
نویسه گردانی:
HMAY
همای . [ هََ ] (اِ) گردون بازی اطفال را گویند یعنی چرخی سازند از چوب و خلاشه و در کنار آب روان نصب کنند تا آب بر آن خورده آن را به گردش درآورد. (برهان ).
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
پور همای . [ رِ هَُ ] (اِخ ) اسکندر مقدونی : نوشتند نامه به پور همای سپاهی بیاوردبیمر ز جای . فردوسی .رجوع به اسکندر شود. || داراب .
همای آزاد. [ هَُ ] (اِخ ) نام دختر بهمن است که زن پدر خود بوده به شریعت زردشت و داراب از او تولد یافته . (برهان ). دختر بهمن بن اسفندیار بود...
خجسته همای . [ خ ُ ج َت َ / ت ِ هَُ ] (اِ مرکب ) همای خجسته . همای مبارک . همای با میمنت . کنایه از خوش یمن . خوش قدم : ز ایران بیامد خجسته هما...
خواننده و ترانه سرای ایرانی و نوازنده ی ساز های کوبه ای، وی همراه با گروه مستان که مجموعهای از نوازندگان سازهای ایرانی هستند، سبک تازهای از موسیقی س...
همای مروزی . [ هَُ ی ِ م َرْ وَ ] (اِخ ) میرزا محمدصادق . از مردم مرو و در خدمت محمدحسین خان پسر بیرامعلی خان قاجار ملقب به فخرالدوله بوده است...
همای چهرآزاد. [ هَُ چ ِ ] (اِخ ) رجوع به همای آزاد شود.
همای شیرازی . [ هَُ ی ِ شی ] (اِخ ) میرزا محمدعلی . از آغاز زندگی نزد علمای فارس تحصیل کرده سپس به بلاد عراق آمد و در تهران ساکن شد و مدتی...
همای بیضه ٔ دین .[ هَُ ی ِ ب َ / ب ِ ض َ / ض ِ ی ِ ] (اِخ ) کنایه از سرورکائنات محمد مصطفی صلوات اﷲعلیه وآله است . (برهان ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.