گفتگو درباره واژه گزارش تخلف همای نویسه گردانی: HMAY همای . [ هَُ ] (اِخ ) نام یکی ازخواهران اسفندیار است که ارجاسپ او را اسیر کرده درقلعه ٔ رویین دژ نگه داشته بود. (برهان ) : که هرکز میانه نهد پیش ، پای مر او را دهم دختر خود همای .فردوسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی پور همای پور همای . [ رِ هَُ ] (اِخ ) اسکندر مقدونی : نوشتند نامه به پور همای سپاهی بیاوردبیمر ز جای . فردوسی .رجوع به اسکندر شود. || داراب . همای آزاد همای آزاد. [ هَُ ] (اِخ ) نام دختر بهمن است که زن پدر خود بوده به شریعت زردشت و داراب از او تولد یافته . (برهان ). دختر بهمن بن اسفندیار بود... خجسته همای خجسته همای . [ خ ُ ج َت َ / ت ِ هَُ ] (اِ مرکب ) همای خجسته . همای مبارک . همای با میمنت . کنایه از خوش یمن . خوش قدم : ز ایران بیامد خجسته هما... پرواز همای خواننده و ترانه سرای ایرانی و نوازنده ی ساز های کوبه ای، وی همراه با گروه مستان که مجموعهای از نوازندگان سازهای ایرانی هستند، سبک تازهای از موسیقی س... همای مروزی همای مروزی . [ هَُ ی ِ م َرْ وَ ] (اِخ ) میرزا محمدصادق . از مردم مرو و در خدمت محمدحسین خان پسر بیرامعلی خان قاجار ملقب به فخرالدوله بوده است... همای چهرآزاد همای چهرآزاد. [ هَُ چ ِ ] (اِخ ) رجوع به همای آزاد شود. همای شیرازی همای شیرازی . [ هَُ ی ِ شی ] (اِخ ) میرزا محمدعلی . از آغاز زندگی نزد علمای فارس تحصیل کرده سپس به بلاد عراق آمد و در تهران ساکن شد و مدتی... همای بیضه ٔ دین همای بیضه ٔ دین .[ هَُ ی ِ ب َ / ب ِ ض َ / ض ِ ی ِ ] (اِخ ) کنایه از سرورکائنات محمد مصطفی صلوات اﷲعلیه وآله است . (برهان ). حمای این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود