گفتگو درباره واژه گزارش تخلف همایی نویسه گردانی: HMAYY همایی . [ هَُ ] (ص نسبی ) منسوب به همای . بلندپایه . همایون . همایونی . || (حامص ) همای بودن . بلندپروازی . آزادی و آزادگی : جغد به دور تو همایی کندسر که رسد پیش تو پایی کند.نظامی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی همایی همایی . [ هَُ ] (اِخ ) معلوم نیست که مولدش کجاست . اکثر عمر خود را در عراق گذراند. یک بار به خراسان سفر کرد. مردی کم سخن بود و این مطلع از ... همایی همایی . [ هَُ ] (اِخ ) دهی است از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که 115 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه و محصول عمده اش غله و لبنیات و پ... همایی همایی . [ هَُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش ششتمد شهرستان سبزوار که تابستانی گرم و آبهایی تلخ و شور دارد. به علت دوری از مرکز شهر اغل... همایی همایی . [ هَُ ] (اِخ ) ده مرکزی دهستان همایی بخش ششتمد شهرستان سبزوار دارای 357 تن سکنه . محصول عمده اش پنبه و زیره است . (از فرهنگ جغرافی... همایی همایی . [هَُ ] (اِخ ) دهی است از بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه که 175 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و پنبه است . (از ... همایی همایی . [ هَُ ] (اِخ )ده کوچکی است از بخش بروجن شهرستان شهرکرد که دارای 29 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10). جلال همایی جلالالدین همایی (۱۳ دی ۱۲۷۸،اصفهان -۲۹ تیر ۱۳۵۹،تهران)[۳]، نویسنده، ادیب، شاعر،ریاضیدان و تاریخنگار معاصر ایرانی است. همایی قرآن و الفیه را از حفظ ... سپهران همایی سپهران همایی . [ س ِ پ ِ ن ِ هَُ ] (اِ مرکب ) فارسی افلاک کلیه است و به قول اشهر نُه است ، یکی آسمان نهم است دو منطقةالبروج و هفت از سبعه... همائی همائی . [ هَُ ] (ص نسبی ) رجوع به همایی شود. حمائی حمائی . [ ح ُم ْ ما ] (ص نسبی ) منسوب به حمی یعنی تب . نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود