اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هم پهلو

نویسه گردانی: HM PHLW
هم پهلو. [ هََ پ َ ] (ص مرکب ) شریک و همتا و حریف و انباز. (آنندراج ). || همخوابه . (آنندراج ). || (حرف اضافه ٔ مرکب ) کنار. جوار :
نهادند هم پهلوی هر دو تخت
دو خدمتگرِ هر دو بدکام وبخت .

فرخی .


به سامره بمرد... به عهد معتمد اندر و هم پهلوی پدرش دفن کردند. (مجمل التواریخ و القصص ). به گور کردندش هم پهلوی معتز. (مجمل التواریخ و القصص ). || به قیاس . برابر. نسبت به :
سرو بالادار هم پهلوی مورْد
چون درازی در کنار کوتهی .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.