هم تنگ . [ هََ ت َ ] (ص مرکب ) موافق و برابر. (غیاث )
: قاسم صباحت و ملاحت و حسن او را با یوسف هم تنگ کرده . (جهانگشای جوینی ). || هم عدل . هم لنگه . دو بار که با هم بر ستور بندند. (از یادداشتهای مؤلف ). || همانند. شبیه
: بیداد بین که دور شب و روز می کند
با لعل تنگبار تو هم تنگ لاله را.
سیدحسن غزنوی .