همراهی . [ هََ] (حامص مرکب ) معیت . همراه بودن (شدن )
: هوایی بد است آنکه بر چشم زد
بد آرد به همراهی چشم بد.
نظامی .
اگر شبدیز با ماه تمام است
به همراهیش گلگون تیزگام است .
نظامی .
|| مساعدت . معاضدت و دستگیری ، به خصوص نسبت به کسی که فقیر باشد. || (اِ مرکب ) کنایه از اعضای بدن نیز هست . (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه : همراهیان ).