همسان . [ هََ ] (ص مرکب ) هم سان . مساوی . (آنندراج ). مانند. همانند
: گر کسی گوید که در گیتی کسی همسان اوست
گر همه پیغمبری باشد، بود یافه درای .
منوچهری .
نگاری تن جانور صدهزار
کز ایشان دو همسان ندارد نگار.
اسدی .
ملکت چو ملک سام و سکندر، نشان تو
همسان سام و همسر اسکندر آمده .
خاقانی .
|| مستوی و مسطح . (آنندراج ).