اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هم سفر

نویسه گردانی: HM SFR
هم سفر. [ هََ س َ ف َ ] (ص مرکب )رفیق راه . کسی که با دیگری به سفر رود :
هم سفرانش سپر انداختند
بال شکستند و پپرداختند.

نظامی .


هم سفران جاهل و من نوسفر
غربتم از بی کسیم تلخ تر.

نظامی .


ثابت این راه مقیمی بود
هم سفر خضر کلیمی بود.

نظامی .


بود سوداگر توانایی
هم سفر با حکیم دانایی .

مکتبی .


- همسفران جاهل ؛کنایه از نفس و قالب آدمی است که روح و جسد باشد. (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.