اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

همط

نویسه گردانی: HMṬ
همط.[ هََ ] (ع مص ) ستم کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سخت زدن . || پاسپر کردن . (منتهی الارب ). || بی اندازه گرفتن . || بی باکانه سخن گفتن و خوردن . || به غضب و ستم گرفتن آب و جز آن را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حق را به باطل آمیختن . (منتهی الارب ). || ضبط کردن . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
همت . [ هَِ م ْ م َ ] (ع اِمص ، اِ) همة. اراده و آرزو و خواهش و عزم . (ناظم الاطباء) : همت او بر فلک ز فلخ بنا کردبر سر ایوان فکند بن پی ایو...
همت . [ هََ ] (ع مص ) در روغن نهان شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
همت . [ هَِ م ْ م َ ] (اِخ ) تخلص برادر وصال شیرازی است . (از تاریخ ادبی براون ج 4 ترجمه ٔ رشید یاسمی ص 194).
همت . [ هَِ م ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش داراب شهرستان فسا که 65 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و توتون و کاردستی م...
حمط. [ ح َ ] (ع مص ) خراشیدن و پوست باز کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
نگیزه و پشتکار برای انجام دادن کاری تا رسیدن به خواسته؛ این واژه عربی نیست و در اوستایی هومته humata (اندیشه ی نیکو) بوده و از دو بخش ساخته شده است: پ...
همت. سرواژه ای مرکب از "هزار میلیارد تومان" که در پی کاهش شدید ارزش واحد پول ایران در برابر ارزهای بیگانه، در سال 1402 در جمهوری اسلامی ایرا...
حمت . [ ح َ ] (ع ص ) یوم حمت ؛ روز سخت گرم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || تمر حمت ؛ خرمای بسیار شیرین . (منتهی الارب ) (...
حمت . [ ح َ م َ ] (ع مص ) متغیر و تباه شدن . (اقرب الموارد): حَمِت َ الجوز و غیره ؛ تغیر و فسد. (اقرب الموارد). تباه شدن گوز و جز آن . (تاج الم...
بی همت . [ هَِ م ْ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + همت ) که همت ندارد. فاقد همت . کاهل . (ناظم الاطباء). رجوع به همت شود. || آنکه ثابت قدم نباشد...
« قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.