اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هوی

نویسه گردانی: HWY
هوی . [ هََ وا ] (ع مص ) دوست داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (اقرب الموارد). || (اِ) خواست و عشق در خیر باشد یا در شر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عشق . (اقرب الموارد) :
چنونه هست و نه بود و نه نیز خواهد بود
فراق او متواتر هوای او سرمد.

منجیک .


هوای تو را زان گزیدم ز عالم
که پاکیزه تر از سرشک هوائی .

زینبی .


|| خواهش دل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرزو. (دهار). خواست دل به آنچه نشاید. (ترجمان جرجانی ). خواسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مراد. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). کام . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ) (ملخص اللغات خطیب ). || معشوق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، اهواء. (منتهی الارب ). || (اصطلاح صوفیه ) الغیب الذی یصح شهوده . (تعریفات سید جرجانی ). || هوی گاه به معنی محبت حق است به خصوص و اطاعت و انقیاد به او و این معنی مصطلح صوفیه است . ودر صحائف گوید: هوی از مراتب محبت است و آن چنان است که قلب دائم بسوی محبوب توجه دارد و این مقام را پنج درجه است : اول خضوع ، دوم بذل مهجه در طاعت دوست فوق الطاقة، نبینی که پیغمبر ما (ص ) در نماز چندان بایستادی که قدم مبارکش ورم کردی گاه به انگشتان پای ایستادی و گاه خود را بیاویختی و به ذکر مشغول شدی ، سوم صبر در شدائد و محن ، چهارم تضرع ، پنجم رضا و تسلیم . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
هوی . (اِ صوت ) حکایت صوت گفتن . آواز برآوردن با تفوه به کلمه ٔ هو. مجازاً بانگ و آواز و فریاد : جهان پر مشک و عنبر شد ز مویش هوا پر دود و آذر ...
هوی . (اِ) ترس و بیم . (آنندراج ) (برهان ). || کلمه ٔ افسوس است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). باد سرد. آه : همه چشم پر آب و دل پر ز هوی به طو...
هوی . [ هََ ] (ع ص ) هَو. دوست دارنده . (منتهی الارب ). صاحب هوی . (اقرب الموارد). مؤنث آن هویة است . (اقرب الموارد).
هوی . [ هََ ی وی ی ] (ع اِ) پاره ای از شب . || بانگ و فریاد. || (مص ) از بالابه زیر افتادن یا هوی به فتح بالا برآمدن و به ضم فرودافتا...
هوی . [ هَُ وی ی ] (ع اِ) پاره ای از شب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بانگ و فریاد. || (مص ) فرودآمدن عقاب بر شکار و جز آن . (منتهی ...
هوی . [ هَِ وا ] (ع مص ) پیش آوردن و نرم گردانیدن . (منتهی الارب ). هِواء. (اقرب الموارد). گویند: الهواء و اللواء؛ أی ان تقبل بالشی ٔ و تدبر...
هوی گنس . [ گ ِ ] (اِخ ) ۞ کریستیان . از علمای بزرگ ریاضی و منجمین مشهور عالم است . وی در سال 1629 م . در شهرلاهه پایتخت هلند به دنیا آمد. ...
های هوی . (اِ صوت ) به معنی هایاهوی است که شور و غوغای میزبانی و عروسی باشد. (برهان ). شور و غوغای اهل طرب . (ناظم الاطباء). در ترکی «های ...
های و هوی . [ ی ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ صوت مرکب )های هوی . هایاهوی . شور و غوغای اهل طرب : خوشا هایی ز حق وز بنده هویی میان بنده و حق های و...
هوی و های . [ ی ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ صوت مرکب ) های و هوی . جار و جنجال . مشغله . بانگ و فریاد. هلانوش . هیابانگ .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.