هوی
نویسه گردانی:
HWY
هوی . [ هَُ وی ی ] (ع اِ) پاره ای از شب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بانگ و فریاد. || (مص ) فرودآمدن عقاب بر شکار و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || افتادن چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از بالا به زیر افتادن . (اقرب الموارد) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ). || دراز و بلند شدن دست . || مردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || آواز نرم شنیدن گوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شتابی کردن . || دهن گشادن زخم نیزه . || وزیدن باد. || درگذشتن و مضی در سیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || رفتن بر روی زمین . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
هوی و هوس . [ هََ وا وُ هََ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) میل و خواهش نفس : حقیقت سرایی ست آراسته هوی و هوس گرد برخاسته . سعدی .رضا و ورع نیک...
حوی . [ ح َ وی ی ] (ع اِ) مالک بعد استحقاق . || حوض خرد و کوچک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || چیزی مستدیر و پیمان . (منتهی الارب ).
حوی . [ ح َ واْ ] (ع مص ) سیاه مایل به سبزی و سرخ مایل به سیاهی گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).