اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ی

نویسه گردانی: Y
ی . [ ای ] (پسوند) دیگر از یاهای معروف که در نظم و نثر فارسی آمده ، یائی است که به زعم برخی یاء متکلم است . این یاء را فارسی زبانان به آخر کلمات عربی مستعمل در فارسی ملحق کرده اند: الهی ؛ ربی ؛ مخدومی ؛ اعتضادی ؛ امتی ؛ سیدی ؛ مولائی و جز آنها یعنی اله من ، رب من ، مخدوم من و... :
کاشکی سیدی من آن تبمی
تا چو تبخاله گرد آن لبمی .

خفاف .


بخور ای سیدی به شادی و ناز
هر کجا نعمتی به چنگ آری .

اسکافی .


ای امتی ز جهل عدوی رسول خویش
حیران من از جهالت و شومی شما شدم .

ناصرخسرو


الهی اگر کاسنی تلخ است از بوستان است و اگر عبداﷲ مجرم است از دوستان .(خواجه عبداﷲ انصاری ).
به مدح ناصر دین سیدی و مولائی ...

سوزنی .


صبح شد ای صبح را پشت و پناه
عذر مخدومی حسام الدین بخواه .

مولوی .


اما حضرت مخدومی مرحومی در روضةالصفا این روایت را تضعیف کرده . (حبیب السیر چ طهران ص 369). و در القاب و عناوین نامه نویسی متداول بود که می نوشتند: نورچشمی ؛ فرزندی ؛ قبله گاهی ؛ استادی ؛ والده مقامی ؛ خداوندگاری و غیره . و معلوم نیست در اینگونه الفاظ یاء متکلم عربی است که به آخر الفاظ فارسی هم می آورده اند یا نوعی یاء نسبت است که معنی مثل و مانند و بمنزله را میرسانند و هم بر عزت و گرامی بودن دلالت کند. اینگونه یاء در نثردوره ٔ صفویه و تیموری بسیار استعمال میشده است : از خدمت ۞ ارشادپناهی خواجه علاءالحق والدین که خلیفه حضرت خواجه بودند... خواجه علاءالحق والدین نوراﷲ مرقده به تکرار در مجالس صحبت به تأکید و تحقیق این معنی اشارت میکردند. (انیس الطالبین صلاح بن مبارک بخاری ).
نویسد نورچشمی آفتاب آن صفحه ٔ رو را
مه نو قبله گاهی خواند آن محراب ابرورا.

صائب .


|| صاحب آنندراج یاء را در کلمات علامی و فهامی یاء مبالغه نامیده است . و صاحب نهج الادب نیز آرد: یاء برای مبالغه است چنانچه علامی و فهامی به معنی علامه و فهامه ، در عربی یعنی بسیار داننده و فهم کننده ... و این یاء درعربی مشدد میباشد و در فارسی مخفف مثل اوحدی به معنی بسیار یکتا والمعی به معنی بسیار ذکی . و در دقایق الانشاء آرد: خدایگانی ، یعنی بسیار پادشاه بزرگ . و شهنشاهی ، یعنی بسیار سرآمد پادشاهان . - انتهی ۞ : علامی و فهامی (مراد میرزا ابوالفضل است ) در آئین اکبری نوشته ... (تتمه ٔ برهان ). در وقت عرش آشیانی حکم بیاض معتبر از احکام دفتری بود. (تتمه ٔ برهان ). || و در تداول عامه گاه بجای الف و لام عهد ذهنی باشد چون : حسنی آمده بود. مردی آخر آمد. || و گاهی در آخر اسم علم برای تحقیر یا شفقت و عطوفت آید: طالبی ! نازی ! حیوانی ! دودولی ! بزی ! بخت کوری . نورچشمی : تره به تخمش میکشد حسنی به بابا. این یک تکه نان بربری من بخورم یا اکبری ! || و گاه معنی زمان و ظرف افاده کند: آخر عمری خودم را بدنام نمیکنم (یعنی در این آخر عمر).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
هی ی سیامین . [ هی ُ ] (اِ) ۞ ماده ای است سمی از بذرالبنج . (یادداشت مؤلف ). رجوع به هیوسیامین شود.
دعانویسی برای دفع خطر و آیه چشم زخم (و ان یکاد... آیه 5 سوره قلم ) ریشه ی دیرینی در میان ایرانیان دارد؛ تا جایی که در حافظ شیرازی هم اثر کرده (و ان یک...
از محمد حسنین هیکل پرسیدند: «شما مصریان با آن پیشینه ی درخشان فرهنگی، چه شد که عرب زبان شدید؟» گفت: «ما عرب زبان شدیم برای اینکه فردوسی نداشتیم»
ی ی . [ ی ُ ی ُ ] (اِ) ۞ (اصطلاح بچگانه ) یویو. بازیچه ای است بچگان را. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به یویو شود.
داد و هی ی . [ وَ ی َ ] (اِخ ) نام پدر بَغَ بوخش َ پارسی از دوستان داریوش بزرگ و از جمله کسانیکه هنگام قتل گئوماتای غاصب که خود را بردیا پ...
اساکارتی ی . [ اَی َ ] (اِخ ) ساگارتی (در جنوب پارت ) در کتیبه ٔ داریوش . (ایران باستان ص 2178). و رجوع به سارگاتی شود.
پاک چی ی لی . [ ی ُ ] (اِخ ) (لوکا...) ۞ محاسب ایتالیائی . مولد او به تُسکان بسال 1445م . او را کتابی است در حساب و جبر.
آیینه سکندر یا آیینه اسکندر مراد همان آیینه ای است که بر فراز منارۀ اسکندریه نصب کرده بودند.چون بنای شهر اسکندریه را نسبت به اسکندر میدانند، از ان جهت...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جزء امپراتوری ایران است؛ و در همه ی این کشور ها، پول ایران رواج دارد و ایرانیان در آن کشور ها دارای احترام ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.