اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ی

نویسه گردانی: Y
ی . [ ی ِ ] [ ای ] (حرف زاید) یکی دیگر از اقسام یاء که مورد بحث کتابهای لغت و دستور واقع شده یاء زاید است . صاحب آنندراج گوید: «و یاء زایده در آخر کلمات درآید اعم از اینکه عربی بود یا فارسی چون نورهان و نورهانی (بالفتح سوغات و راه آورد) و ارمغان و ارمغانی ۞ ... و زبان و زبانی و فلان و فلانی و بهمان و بهمانی وحال و حالی که حالیا مزیدٌ علیه و با همانی مشبع آن است و حور و حوری و قربان و قربانی و انتظار و انتظاری و جریان و جریانی و حضور و حضوری و غلط و غلطی وقحط و قحطی و خلاص و خلاصی و نقصان و نقصانی ۞ همچنین در اشعار زیر :
بجز مرگ در راه حقت که آرد
ز تقلید رای فلان و فلانی .

ناصرخسرو.


ای مسلمانان به فریادم رسید
کان فلانی بیوفایی می کند.

سعدی .


|| ظاهراً در تداول بین فلان و فلانی فرقی هست درفلان نوعی ابهام مندرج است اما اگر به کسی بگویید: «از قول من به آن آقا بگویید فلانی با شما کار دارد» ابهام از میان می رود. پس اعتراض ملا ابوالبرکات منیر بر این لفظ که در این شعر محمد عرفی واقع شده از عدم اعتنا بود :
به عهد جلوه ٔ حسن کلام من اندوخت
قبول شاهد نظم کلام نقصانی
مفرحی که من از بهر روح ساز دهم
نه انوری دهد و نی فلان نه بهمانی .
نه چشمم چراگه کند روی ساقی
نه گوشم بدزدد حدیث نهانی
... نگویم فلانی ۞ و یا با همانی .

علی بن حسن باخرزی .


اگر نه لازمه ٔ ذات دشمنت بودی
به کسر نیز ندادی خدای نقصانی .

حیاتی گیلانی .


یافته از تو با هزاران لطف
خلعت و نورهانی و دیگران .

مسعودسعد (از فرهنگ رشیدی ج 2 ص 1423).


به هر ناسازیی در ساز و دل بر ناخوشی خوش کن
که آبت زیرکاه است و کمالت زیر نقصانی .

خاقانی .


دلم تو داشتی ارنی بدادمی حالی
بدانکه مژده ٔ وصل تو ناگهان آورد.

کمال اسماعیل .


هر آن دقیقه که بر لفظ توگذر یابد
قوای سامعه حالی ۞ کند ستقبالش .

نجیب الدین جربادقانی .


حالیا خانه برانداز دل و دین من است
تا هم آغوش که میباشد و همخوابه ٔ کیست .

حافظ.


شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
حوریان رقص کنان ساغرشکرانه زدند

حافظ.


حضوری ۞ گر همی خواهی ازو غایب مشو حافظ
متی ماتلق من تهوی دع الدنیا و اهملها.

حافظ.


مژه ٔ سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او میندیش غلطی مکن نگارا ۞ .

حافظ.


نسبت دشمن ببین از خود که در کاشانه سیل
گر تراب چشم خود باشد زبانی میکند.

محمدقلی سلیم .


نیست بی سرگشتگی ممکن خلاصی ۞ زین محیط
تا به ساحل از دوصد گرداب میباید گذشت ۞ .

صائب .


به زیر خاک غنی را به مردم درویش
اگر زیادتئی هست حسرتی تا چند.

صائب .


از فضولیهای خود صائب خجالت میکشم
من که باشم تا کنم تلقین که رحمت کن مرا.

صائب .


شب بزم اگر قحطی روغن است
چراغ پیاله ازو روشن است .

ملاطغرا.


در انتظاری اشک حنائی بودم
رسید وقت ز شوق نگار میگریم .

نورالدین ظهوری (از آنندراج ).


و در وسط کلمات نیز آرند چون :
کارگر و کاریگر و فلاسنگ و فلیاسنگ به معنی فلاخن
جهاندار بر تخت زر بار داد
به کاریگران رنج بسیار داد.

میرخسرو.


گلگر و گلیگر به هر دو کاف فارسی به معنی گلکار -انتهی .
و ظاهراً در کلمه «بسیاری » هم یا زاید است : غلامان ... بسیاری بکشتند و بسیار غنیمت یافتند از هر چیزی . (تاریخ بیهقی ). || در کلمات : زهی ، خهی ، عجبی ، بسی . اگر در بعضی از آنها یاء بدل از الف نباشد مانند (بسا. عجبا) زیاده بنظر میرسد:
مرغی است ولیکن عجبی مرغ ازیراک
خوردنش همه تار است رفتنش به منقار.

ناصرخسرو.


هرکه گرفته ست سر شاخ صبر
زین عجبی شاخ سلامت چن است .

ناصرخسرو.


چندین عجبی ز چه پدید آید
از خاک بزیر گنبد خضرا.

ناصرخسرو.


غاری است مر او را عجبی با در و دربند
خفتنش نباشد همه الا که در آن غار.

ناصرخسرو.


سحر کرشمه ٔ چشمت به خواب میدیدم
زهی مراتب خوابی که به ز بیداری است .

حافظ.


همچنین یاء در کلمات گمانی و زیانی به معنی گمان و زیان زیاده باشد ۞ :
طاعت بگمانی بنمایدت ولیکن
لعنت کندش گر نشود راست گمانیش .

ناصرخسرو.


ز اول چنانت بود گمانی که در جهان
کاریت جز که خور نه قلیلست و نه کثیر.

ناصرخسرو.


گر همی خفته گمانیت برد خفته ست
خفته بگذار و مکن بیهده بیدارش .

ناصرخسرو.


گمانی مبر کاین ره مردم است
بر این کار نیکو خرد برگمار.

ناصرخسرو.


و در کلمه ٔ طولانی و میانی هم گویا یاء زیاده است :
در صدر خردمندان بی فضل نه خوب است
چون رشته ٔ لؤلؤ که بود سنگ میانیش .

ناصرخسرو.


و در کلمه ٔ نشانی هم اگر یاء بدل از (ه ) نباشد زیاده است :
گر نیست یخین چونکه چو خورشید برآید
هرچند که جویند نیابند نشانیش .

ناصرخسرو.


این نشانیها ترا بر وعده ٔ ایزد گواست
چرخ گردان این نشانیها برای ما کند.

ناصرخسرو.


دادمت نشانی به سوی خانه ٔ حکمت
سراست نهان دارش از مرد سبکسار.

ناصرخسرو.


و در کلمه ٔ (همگی ) ظاهراً یاء زینت را باشد. و صاحب المعجم یاء را در «ناگاهیان » زیاده شمرده و اصل آن را ناگاهان داند:
بساز مجلس و پیش من آر جام نبیذ
هلاک دوست بناگاهیان فراز رسید.

؟ (المعجم چ مدرس رضوی ص 235).


ویاء کلمه «پیشینیان » را نیز توان از این قبیل شمرد:
ز نامه های کهن نام کهنگان برخوان
یکی جریده ٔ پیشینیان به پیش آور.

ناصرخسرو.


ظاهراً بنظر میرسد یاء در کلمه ٔ تازیان هم که فردوسی آن را آورده :
بدو گفت رستم که ای نامدار
برو تازیان تا لب رودبار
زیاده باشد هر چند بعضی پنداشته اند چون صاحب برهان تازیان را به معنی تاخته تاخته و دوان دوان آورده از این رو یاء آن مبالغه و تکرار را رساند در صورتی که این معنی از «ان » علامت صفت بیان حالت مفهوم میشود نه از «یاء». || یاء جمع یا جماعت : صاحب آنندراج و بعضی از لغت نویسان دیگر هند یاء متصل به ضمیر جمع فارسی چون «یم » و «ید» را در الفاظی چون «گفتیم » و «گفتید» نیز غیر اصلی دانسته آن را به نام یاء جمع ضمن یاآت مجهول آورده اند و بنابراین فرض کلمه ٔ «گفتیم » مرکب از گفت و «ی » علامت جمع و «م » ضمیر متکلم باشد. و صاحب المعجم ذیل حرف وصل (در قافیه ) حرف جمع را هم از حروف وصل شمرده و این مثال را زیر عنوان «یاء جماعت » آورده است :
صنما تا به کف عشوه ٔ عشق تو دریم
از بدو نیک جهان همچو جهان بی خبریم .

(المعجم چ طهران ص 199 و 102).


|| و باز ذیل حروف رَوی ّ گوید: حرف ضمیر یا و دالی است که در آخر کلمه فایده ٔ ضمیر جماعت حاضران دهد چنانکه می آیید و میروید ۞ . || و ربط را نیز باشد چنانکه عالمید و توانگرید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
هی ی سیامین . [ هی ُ ] (اِ) ۞ ماده ای است سمی از بذرالبنج . (یادداشت مؤلف ). رجوع به هیوسیامین شود.
دعانویسی برای دفع خطر و آیه چشم زخم (و ان یکاد... آیه 5 سوره قلم ) ریشه ی دیرینی در میان ایرانیان دارد؛ تا جایی که در حافظ شیرازی هم اثر کرده (و ان یک...
از محمد حسنین هیکل پرسیدند: «شما مصریان با آن پیشینه ی درخشان فرهنگی، چه شد که عرب زبان شدید؟» گفت: «ما عرب زبان شدیم برای اینکه فردوسی نداشتیم»
ی ی . [ ی ُ ی ُ ] (اِ) ۞ (اصطلاح بچگانه ) یویو. بازیچه ای است بچگان را. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به یویو شود.
داد و هی ی . [ وَ ی َ ] (اِخ ) نام پدر بَغَ بوخش َ پارسی از دوستان داریوش بزرگ و از جمله کسانیکه هنگام قتل گئوماتای غاصب که خود را بردیا پ...
اساکارتی ی . [ اَی َ ] (اِخ ) ساگارتی (در جنوب پارت ) در کتیبه ٔ داریوش . (ایران باستان ص 2178). و رجوع به سارگاتی شود.
پاک چی ی لی . [ ی ُ ] (اِخ ) (لوکا...) ۞ محاسب ایتالیائی . مولد او به تُسکان بسال 1445م . او را کتابی است در حساب و جبر.
آیینه سکندر یا آیینه اسکندر مراد همان آیینه ای است که بر فراز منارۀ اسکندریه نصب کرده بودند.چون بنای شهر اسکندریه را نسبت به اسکندر میدانند، از ان جهت...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جزء امپراتوری ایران است؛ و در همه ی این کشور ها، پول ایران رواج دارد و ایرانیان در آن کشور ها دارای احترام ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.