اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یا

نویسه گردانی: YA
یا. (ع حرف ندا) حرف ندا برای دور است حقیقة یا حکماً و برای ندای نزدیک باشد و گفته اند مشترک است میان دور و نزدیک و گفته اند برای بین دور و نزدیک و متوسط است . و یا از همه ٔ حروف ندا بیشتر استعمال شود و به همین سبب هنگام حذف بجز خود یا چیز دیگری مقدر نشود مانند: یوسف اعرض عن هذا ۞ ، که تقدیر آن یا یوسف است . و نام خدای تعالی و مستغاث و ایها و ایتها جز به (یا) منادی نشود و مندوب به یا و واو هردو ندا شود هرگاه یا در اول کلماتی بیاید که منادی واقع نشوند چون فعل در «الا یا اسجدوا ۞ » و «و الا یا اسقیانی ۞ » و حرف در «یالیتنی کنت معهم » و «یارب کاسیةفی الدنیا عاریة یوم القیمة و جمله ٔ اسمیه مانند:
«یالعنة اﷲ والاقوام کلهم »
والصالحین علی سمعان من جار.
در همه ٔ این مواضع «یا» ندا را باشد لیکن به حذف منادی . یا آنکه محض تنبیه است یا سبب حذف جمله اجحاف لازم نیاید (از مغنی اللبیب ). و صاحب تاج العروس گوید یا حرف نداء برای دور است . حریری در مقامات خود لغزی آورده گوید: کدام عامل است که اگر حرف آخر آن را به اول آرند معکوس آن نیز همان عمل کند؟ آن عامل «یا» باشد که معکوس آن (اَ ی َ) است و هر دو از حروف نداء اند و عمل آنها در اسم منادی یکسان باشد اگر چه «یا» در سخن زیباتر و استعمال آن بیشتر است . بعضی برآنند که «ای » همچون همزه فقط در منادای قریب باشد... ابن حاجب در کافیه آرد: حروف ندا پنج اند: یا.ایا. هیا. ای .اَ. اما یا از همه اهم است چه آن در منادای قریب و بعید و متوسط استعمال شود و ایا و هیا در بعید و ای و همزه در قریب . زمخشری در المفصل گوید: یا و ایا و هیا در بعید یا آنچه به منزله ٔ بعید است ... و یا گاه برای تأکید در منادای قریب هم بکار رود و از همین قبیل است یااﷲ و یارب . ولی توان گفت که در اینجا نداکننده از باب هضم نفس به اینکه وی در کمال تقصیر و دوری از مظان قبول است (یا) را بکار برده و با این تعبیر (یا) محضاً برای دور است همچنانکه مصنف قاموس هم برآن است . لیکن بنابر رای ابن حاجب که به اعم بودن یا (ندا) قائل است نیازی به چنین تفسیری نیست . و یا اینکه (یا) میان بعید و قریب یا میان آن دو و متوسط مشترک است .
|| یاء ندای عربی را فارسی زبانان نیز نظماً و نثراً استعمال کنندچنانکه در محاورات گویند یا اﷲ، یاهو، یاحق ، یامحمد، یاعلی ، یاعلی مدد، یا علی بن موسی الرضا، یارب ، یاحسن ، یا حسین ، یا امام ، یاقاضی الحاجات ، یااله العالمین ، یا حسرتا، یا حضرت عباس . و گاه آن را به اول اسامی فارسی هم درآرند و گویند یا رستم ، یا بیژن ؛ مثلاً :
فالی بکنم ریش ترا یا رسول
ریشت بکند ماکان پاک از اصول .

ابوالحسین خارجی .


یا احمد سخن تو در شرق و غرب روان است . (تاریخ بیهقی ).
گفتم به عقل دوش که یا احسن الصور
گفتا چگونه یافتی از حسن من خبر.

معزی .


یا غیاث المستغیثین یا اله العالمین
جمله ٔ شب تا سحر بر درگهت افغان ماست .

عطار.


گفت نی نی یا رسول اﷲ مکن
سرور لشکر مگر شیخ کهن .

مولوی .


یا رسول اﷲ جوان ار شیرزاد
غیر مرد پیر سرلشکر مباد.

مولوی .


یا رسول اﷲ در این لشکر نگر
هست چندین پیر از وی بیشتر.

مولوی ..


یا رسول اﷲ رسالت را تمام
تو نمودی همچو شمس بی غمام .

مولوی .


یا رسول اﷲ بگویم سر حشر
در جهان پیداکنم امروز نشر.

مولوی .


یا رسول اﷲ در آن وادی کسان
میزنند از چشم بد بر کرکسان .

مولوی .


یا علی از جمله ٔ طاعات راه
برگزین تو سایه ٔ خاص اله .

مولوی .


یا غیاث المستغیثین اهدنا
لاافتخار فی العلوم والغنا.

مولوی .


یا غیاثی عند کل کربة
یا معاذی عندکل شهوة.

مولوی .


یامجیبی عند کل دعوة
یاملاذی عند کل محنة.

مولوی .


یا الهی سکرت ابصارنا
فاعف عنااثقلت اوزارنا.

مولوی .


یاکریم العفو ستار العیوب
انتقام از ما مکش اندر ذنوب .

مولوی .


یا الها مشفقان را دوست دار
یکدرم شان را عوض ده صد هزار.

مولوی .


تا خداوند ببخشد ز نوم دستی رخت
هر زمان دست برآرم به دعا یا ستار.

نظام قاری .


|| و در این شواهد «یا» بعد از «اَلا» حرف تنبیه آمده است :
الا یا خیمگی خیمه فروهل
که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل .

منوچهری .


نجیب خویش را گفتم سبکتر
الا یا دستگیر مرد فاضل .

منوچهری .


الا یا آفتاب جاودان تاب
اساس ملکت و شمع قبایل .

منوچهری .


الا یا ایهاالساقی ادر کأساً وناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها.

حافظ.


- یا اَبَت ِ و یا ابتاه و یا ابه ؛ ای پدر. در اصل یا ابی بوده ، یای متکلم به تاء تبدیل یافته است . (از اقرب الموارد).
- یااسفا ؛ از اصوات است و در مقام اندوه و مصیبت گویند. افسوس . ای دریغ. رجوع به یا اسفی شود.
- یا اسفی ؛ وای افسوس . اسف ، اندوه و غم . و لفظ یا در اول و الف در آخر هر دو برای مد صوت ندبه است . (از آنندراج ). افسوس . ای دریغ. رجوع به ماده ٔ قبل شود.
- یااﷲ ؛ ای خدا. در موقع استغاثه و استمداد گویند.
- || کلمه ٔ ختم مجالس ترحیم و سوکواری است . و آن چنان است که منبری درپایان سخنان خود دعا کند و دعای وی با این عبارت آغاز شود: نسئلک اللهم وندعوک باسمک العظیم الاعظم والاعزالاجل الاکرم یااﷲ.
- || یااﷲ و مخفف آن در تداول فارسی زبانان «یالا» به معنی زود باش و عجله کن است و نیز در گذشته ، هنگام ورود به خانه برای اخبار اهل خانه یااﷲ میگفتند که زنان روی خود را بپوشانند یا پنهان شوند. نیز یا اﷲ و مخفف آن «یالاّ» را به هنگام ورود شخص محترم به مجلس گویند و گاه همراه با ادای آن برپا ایستند یا نیم خیز شوند و آن نشانه ٔ احترام است .
- یااﷲ گفتن ؛ کنایه از ختم مجلس ترحیم است .
- یااله العالمین ؛ ای پروردگار جهانها.
- یا اُمه َ یا اُمه ُ اثکلیه ؛ ای کسی که مادرش اورا گم کناد. مثل را هنگام نفرین بر کسی میگویند و جمله ٔ مزبور از سخنان عمر است .
- یا انیس الغرباء ؛ ای مونس غریبان .
- یا اولی الابصار ؛ ای صاحبان بصر و بینائی . ای دارندگان دیده : وقَذَف َ فی قلوبهم الرعب یخربون بیوتهم بایدیهم وایدی المؤمنین فاعتبروا یا اولی الابصار. (قرآن 2/59).
- یا ایها...؛ ای . ایا. یا.
- یا ایها الناس ؛ ای مردمان . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 107) :
من این نیمور خود را وقف کردم
علی صبیانکم یا ایها الناس .

سوزنی .


- یا ایها النائمین ؛ ای خوابیدگان :
باده فراز آورید چاره ٔ بیچارگان
قوموا شرب الصبوح یا ایهاالنائمین .

منوچهری .


- یا بشری (یا حرف ندا و بشری ؛ به معنی بشارت ، منادی )؛ یعنی ای بشارت بیا که وقت تست . یا ندا برای تعجب بشارت است یا آنکه بشری نام یار برآرنده ٔ یوسف علیه السلام است از چاه که منادی واقع شده . (آنندراج ). و رجوع به قرآن کریم سوره ٔ یوسف آیه 19 و کتب تفاسیر معتبره شود.
- یا بعضی دع بعضاً ؛ ای بعض بعضی را رها کن از من . این جمله دربیان عاطفه و مهر خویشان و بستگان به کار رود. ابوعبید گوید: ابن کلبی گفته است نخستین کسی که جمله ٔ مزبور را ادا کرده زرارةبن عدس تمیمی بوده است وی را دختری بوده است که سویدبن ربیعة او را به زنی گرفته واز وی نه پسر آورده است و سوید یکی از برادران صغیرعمروبن هند ملک را بکشت و سپس گریخت و ابن هند قادرنبود بر وی دست یابد لذا کسی را نزد زرارة فرستاد وبه وی پیام داد که یکی از پسران دختر را بیاورد وی تنی چند از آنان را برد عمروبن هند فرمان داد آنها را بکشند کودکان دست توسل به دامان جد خویش زرارة دراز کردند و درو آویختند وی گفت : یا بعضی دع بعضا. و از آن پس جمله مزبور مثل شد آن را درباره ٔ عاطفه و مهر خویشان و بستگان می آورند. ابوعبید گوید: مقصود وی از بعض من این است که آنها اجزاء دختر اویند و دخترش جزئی از اوست و قصد وی از (بعض دیگر) خود اوست یعنی بعضی از اعضا و اجزای من که مشرف بر مرگند رها کنیدچه خود او هم در معرض حالتی نظیر حال آنان است . (امثال و حکم ص 72).
- یا حبذا ؛ چه خوش است . نیکا. خوشا. حبذا.
- یا حبذا الامارة ولو علی الحجارة ؛ چه خوش است امارت هر چند بر سنگها باشد: مصعب بن عبداﷲ زبیری گفته است این عبارت را عبداﷲبن خالدبن اسید به پسرش گفته بود هنگامی که به وی دستور داد برای وی خانه ای در مکه بسازد و خود در آن سکونت گزیند پسر دستور پدر را به جای آورد و عبداﷲ بدرون خانه رفت و آن را نیک یافت چه خانه را ازسنگهای پرنقش و نگار و زیبا بنیان نهاده بود پرسید خانه از آن کیست ؟ گفت این همان خانه ای است که تو به من بخشیدی . عبداﷲ گفت یا حبذا الامارة و گفته ٔ او مثل شد. (از مجمعالامثال ص 743).
- یا حبذا التراث لولا الذلة ؛ چقدر خوب است مرده ریگ اگر خواری نمی بود: از گفته های بیهس ملقب به نغامة است وی یکی از مردان بنی فزارةبن ذبیان بن بغیض بوده و او را شش برادر بود که آنان را همه بکشتند و وی کوچکتر همه بود او را بجای گذاردند بیشترسخنان او مثل شده است از آنجمله مادرش پس از قتل برادران جامه های آنان را بروی میپوشانید و بیهس آنها را بر تن میکرد و میگفت : یا حبذا التراث لولا الذّلة. (از مجمعالامثال ص 743 و 135).
- یا حسرتا ؛ وااسفا. افسوس . آه . اندوه :
این دریغا بود ما را برد باد
تا ابد یاحسرتا شد للعباد.

مولوی .


- یا حق ؛ خدایا. ای خدا.
- یا حق زدن ؛ خدا را طلبیدن .
- || و در تداول عامه به سر بردن از روی درستی و پاکی . چنانکه گویند ده سال در این خانه یاحق زدم نتیجه اش هیچ بود. (از یادداشت مؤلف ).
- یا دوست (مرکب از یا ؛ حرف ندا و دوست ، منادی )؛ حق دوست . صدای گدایان و قلندران ولایت ۞ است . جمعی از درویشان که به «آزاد» و «بی نوا» شهرت دارند درهندوستان نیز بهمین لفظ صدا می کنند. (آنندراج ) :
بجز یادوست حرفی بر سر راهش نمی گویم
تکلف برطرف اشرف گدایی این چنین باشد.

محمدسعید اشرف (از آنندراج ).


- یارَب ّ (مرکب از یا حرف ندا +رب ، منادی ) ۞ ؛ خدایا. پروردگارا. ای پروردگار. و شعرا این کلمه را در موقع ناله و زاری و شکایت استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ ای پروردگار و فارسیان گاهی در محل دعا وگاهی در محل تعجب استعمال کنند. (آنندراج ). کنایه از فریاد و آه و بجای تعجب و تحیر آید. (غیاث اللغات ) :
بکن عفو یارب گناه ورا
بیفزای در حشر جاه ورا.

فردوسی .


یارب چه شد این خلق که با آل پیمبر
چون کژدم و مارند و چو گرگان فلااند.

ناصرخسرو.


این خلق بکردند به یک ره چو ستوران
روی از خرد و طاعت حق یارب زنهار.

ناصرخسرو.


برزد دو بال خود را برهم
از چیست آن ندانم یارب .

مسعودسعد.


چون زلف یار گیرم دستم به یارب آید
چون پای دوست بوسم جانم بر لب آید.

خاقانی .


هر شب ز دست هجرش چندان به یارب آیم
کز دست یارب من یارم به یارب آید.

خاقانی .


یارب چو ز همت و ز پایه
نگشاید کار و نگذرد دوست .

خاقانی .


غصه ٔ هر روز و یارب یارب هر نیم شب
تا چه خواهد کرد یارب یارب شبهای من .

خاقانی .


نشست و باده پیش آورد حالی
بتی یارب چنان و خانه خالی .

نظامی .


ملک جوانی و نکویی کراست
نیست مرا یارب گویی کراست .

نظامی .


یارب و زنهار که خود چند بود
تا دل درویش در آن بند بود.

نظامی .


تو بزن یا ربنا آب طهور
تا شود این نار عالم جمله نور.

مولوی .


هر دمش صد نامه صد پیک از خدا
یاربی زو شصت لبیک از خدا.

مولوی .


که یارب بر این بنده بخشایشی
کزو دیده ام وقتی آسایشی .

سعدی (بوستان ).


وز این سو پدر روی بر آسمان
که یارب به سجاده ٔ راستان .

سعدی (بوستان ).


شنیدم که بگریست دانای وخش
که یارب مراین مرد را توبه بخش .

سعدی (بوستان ).


یارب از فردوس کی رفت این نسیم
یارب از جنت که آورد این پیام .

سعدی (خواتیم ).


یارب از ما چه فلاح آید اگر تو نپذیری
به خداوندی و لطفت که نظر بازنگیری .

سعدی (خواتیم ).


یارب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندانکه بازبیند دیدار آشنا را.

سعدی (بدایع).


یارب تو دستگیر که آلا و مغفرت
در خورد تُست و درخور ما آنچه ما کنیم .

سعدی (طیبات ).


چه دعا گویمت ای سایه ٔ میمون همای
یارب این سایه بسی بر سر اسلام بپای .

سعدی (طیبات ).


یارب هلاک من مکن الا به دست او
تا وقت جان سپردنم اندر نظر بود.

سعدی (بدایع).


یارب ز باد فتنه نگهدار خاک پارس
چندانکه خاک را بود و باد را بقا.

سعدی .


یارب چه متاعم که خریدارم نیست .

اوحدی .


یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی .

حافظ.


یارب این شمع شب افروز ز کاشانه ٔ کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه ٔ کیست .

حافظ.


یارب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت .

حافظ.


یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش .

حافظ.


یارب دعای خسته دلان مستجاب کن

ضیاءالدین خجندی .


- یارب برآوردن ؛ دست بدعا برداشتن و خدا را خواندن :
یارب و یارب برآرد او ز جان
که ببر این باد را ای مستعان .

مولوی .


نترسی که پاک اندرونی شبی
برآرد ز سوز جگر یاربی .

سعدی (بوستان ).


- یارب یارب ؛ خدایا خدایا :
به یارب یارب شب زنده داران
به امید دل امیدواران .
- یارب یارب کردن ؛ خداوند را به دعا خواندن و مکرر کردن :
زان همه شب یارب یارب کنم
بو که شبی جلوه ٔآن شب کنم .

نظامی .


- یارب کردن ؛ خداوند را به دعا خواندن ؛ و در بیت زیر کنایه از تظلم کردن است :
تو ظلم کنی بر من من بنده دعاگویم
یارب چه کنم کانجا یارب نتوان کردن .

میرخسرو (از آنندراج ).


- یا غیاث المستغیثین ؛ ای پناه پناه جویندگان :
یا غیاث المستغیثین یا اله العالمین
جمله ٔ شب تار سحر بر درگهت افغان ماست .

عطار.


- یافَیْی ٔ [ ف َ ی ْ ] ؛ یا فیی مالی ، بقول بعضی کلمه ٔ تعجب یا کلمه ٔ تأسف است و این بیشتر است شاعر گوید :
یافیی ٔ مالی من یعمریبله
مرّالزمان علیه والتقلیب .
ولحیانی یافی ّ مالی اختیار کرده و یاهی ٔ نیز روایت شده ابوعبید گوید و احمر یاشی ٔ هم افزوده و همه ٔ آنها به یک معناست . (از تاج العروس ). و رجوع به یا شی ٔ شود.
- یا لبیک ؛ اجابت باد ترا. لبیک : فصاحت واحدة من بنی یربوع مستغیثة ونادت یاحجاج و بلغة الخبر فاجابها بیا لبیک کما اجاب المعتصم نداء الارملة فی ثغور الروم ، و امعتصماه - بیا لبیکا... (الجماهر بیرونی ص 48). و رجوع به لبیک شود.
- یا للعجب ؛ شگفتا. ای شگفت . عجبا : کجاوه نشینی را شنیدم که با عدیل خود می گفت یا للعجب ، پیاده ٔ عاج چون عرصه ٔ شطرنج بسر می برد فرزین می شود... (گلستان سعدی ).
- یا للعضیهة ؛ در استغاثه گویند. (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به عضیهة شود.
- یالهفی ؛ وای بر من . ای دریغ. دریغا :
حمام و فاخته بر شاخ و تز و قمری اندر گل
همی خوانند اشعار و همی گویند یالهفی .

منوچهری .


- یا لیت ؛ ای کاشکی . ای کاش :
ای پیک نامه بر که خبر می بری به دوست
یالیت اگر بجای تو من بودمی رسول .

سعدی .


- یا نصیب و یا قسمت ؛ وقتی که نتیجه امری به قطعیت معلوم نباشد گویند.ببینیم چه خواهد شد. تا قسمت چه باشد.
- یا ویلنا ؛ وای برما. ویل برما : قالوا یاویلنا من بعثنا من مرقدنا هذا ماوعدالرحمن و صدق المرسلون . (قرآن 52/36).
- یا ویلتی ؛ ای وای بر من . ویل بر من : قالت یا ویلتی اَ الدُ و انا عجوز و هذا بعلی شیخاً. (قرآن 72/11).
- یاهی ّ مالی ؛ کلمه ٔ تأسف وتلهف است و معنای آن تأسف بر چیزی است که از دست رفته و بعضی گفته اند کلمه ٔ تعجب است . جمیعبن طماح اسدی گوید :
یاهی ّ مالی من یعمریفنه
مرالزمان علیه والتقلیب .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۴ ثانیه
یا. (حرف ربط) حرف ربط است . صاحب غیاث اللغات و آنندراج آرند: در فارسی از حروف عاطفه است و افاده ٔ معنی تردید کند و از شأن اوست که بر معط...
یا. (اِ) به معنی یاد آوردن بود. (اوبهی ). در برخی مآخذ «یا» را مخفف «یاد» آورده اند و ظاهراً نظر به فرهنگ اسدی و شاهد آن از رودکی داشته اند ک...
یا. (اِ) گوشه ٔ کمان . (کشف اللغات ) (آنندراج ). یاء. رجوع به یاء شود.
یاد کن، فاش کن
انسان، آدمی، مرد، جوانمرد
استل ستون یا لوح یاد بود به عربی لوحة یا لوحة تذکاریة (به انگلیسی: stele). قس عربی لوحة أو لوحة تذکاریة (بالإنجلیزیة: stele) وبالمصریة القدیمة "...
زبان‌های آلمانی والا یا گویش‌های آلمانی والا نام مجموعه‌ای از گونه‌های مختلف زبان‌های آلمانی، لوکزامبورگی و ییدیش و همچنین گویش‌های مختلف موجود در مرک...
یاده[۱] یا میم اینترنت (به انگلیسی: Internet meme) یا عموما معروف به میم (Meme)، در فرهنگ اینترنتی اصطلاحی است برای توصیف موضوعات، عقیده‌ها، رفتارها، ...
مالیات گناه ( به انگلیسی: sin tax) از نوع مالیاتهای تعدیلی یا شخصی است که بر برخی کالاها و خدماتی بسته می شود که استفاده از آنها نهی شده است، مثل الکل...
یا این طرفی یا آن طرفی ، دل به دریا زدن ، تردید را کنار گذاشتن و بر یک عقیده پا برجاشدن برای انجام کاری. |خان_فری|
« قبلی صفحه ۱ از ۱۰ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.