اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یاری

نویسه گردانی: YARY
یاری . (اِخ ) در مجالس النفایس ذیل بهشت هشتم روضه ٔ دوم «ذکر احوال واشعار سلطان سلیم خان و شعرای معاصر او که تا سنه ٔ 829 حیات داشته اند» آرد: در یاری قدم صادق داشت و همت بریاری یاران یاران خود میگماشت ، و با این تخم . محبت در دل ایشان میکاشت ، و شعر نیکو میگفت . این مطلع ازوست :
ز درد عاشقی در دل حدیث مشکلی دارم
که نتوان با کسی گفتن ، عجب درد دلی دارم !

(مجالس النفائس ص 390).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
یاری اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) اسمش میرزامحمد حسین است . چندی بمنادمت امرای زندیه بسر برده مردی خوش حالت بوده درسنه ٔ 1215 در گذشته ...
علی بادام یاری . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) (خواجه ...). وی شاعر و از اهالی بادام یار ازقرای دهخوارقان بود. رجوع به علی دهخوارقانی شود.
بهمن یاری بالا. [ ب َ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حیات داود است که در بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر واقع است و 700 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغراف...
بهمن یاری پائین . [ ب َ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حیات داود است که در بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغر...
چشم یاری داشتن . [ چ َ / چ ِ م ِ ت َ ] (مص مرکب ) انتظار کمک و یاری داشتن . امید دوستی و یاری و مساعدت داشتن : ما ز یاران چشم یاری داشتیم ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.