اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یافع

نویسه گردانی: YAFʽ
یافع. [ ف ِ ] (ع ص ) کودک بالیده . (آنندراج ). جوان بلندبالا. (کنز اللغات ). مردآسا شده . (السامی فی الاسامی ). کودک که هیئت مردان گرفته باشد. (دهار). غلام یافع؛ کودک بالیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مردآسا شده و انثی یافعة. (السامی فی الاسامی ). گوالیده . بالیده . نزدیک بلوغ رسیده . (یادداشت مؤلف ). ج ، یَفَعَة، یُفعان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(اقرب الموارد). || میوه ٔ پخته . (دهار).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
یافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ناحیتی به جنوب عمان و عمان مملکتی است واقع در جنوب بحر فارس که آن را بحر عمان نیز گویند حد شرقی آن که کوه راس ال...
یافع به عربی الیَافِع دهستان کوچکی از توابع استان عَدَن در کشور یمن و در شبه جزیره عربستان واقع می‌باشد. جمعیت [ویرایش] جمعیتش در حدود ۳۶۱ نفر م...
یافا. (اِخ ) شهری به فلسطین کنار دریای مدیترانه ، با 71000 تن سکنه . منسوب بدان یافی است . شهری است بر ساحل بحرالشام از اعمال فلسطین میا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.