گفتگو درباره واژه گزارش تخلف یاقوت نویسه گردانی: YAQWT یاقوت . (اِخ ) ۞ نام یکی از اقوام ترک است که در شمال شرقی سیبری در میان دو نهر خاتانغا و لنا و نیز در نقاط شرقی تر در وادیهای یانه با ایندیکیرقه سکونت دارند. (از قاموس الاعلام ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه واژه معنی یاقوت وش یاقوت وش . [ وَ ] (ص مرکب ) یاقوت مانند و شبیه به یاقوت . یاقوت ها یاقوتها یا یاکوتها Yakuts or the Sakha (Sakha: Sakhalar) (به زبان یاکوتی:Саха, Saxa) گروهی از مردم ترک در منطقه یاقوتستان میباشند. زبان یاکوتی متعل... یاقوت نوش یاقوت نوش . (نف مرکب ) نوشنده ٔ می لعل . آشامنده ٔ شراب سرخ . (ناظم الاطباء). || یاقوت نوشیده . پر شراب سرخ : دگر ره یکی جام یاقوت نوش ۞ ... یاقوت وار یاقوت وار. [ قوت ْ ] (ص مرکب ) مانند یاقوت . سرخ : یاقوت وار لاله بر برگ لاله ژاله کرده بر او حواله غواص در دریا. کسائی .بیا ساقی آن آب یاق... یاقوت موج یاقوت موج . [ م َ / م ُ ] (ص مرکب ) دارای موجی چون یاقوت در رنگ و درخشندگی . || مجازاً سرخ گون . || به معنی پر در و گوهر : طبع تو بحر محیط،... یاقوت گون یاقوت گون .(ص مرکب ) به رنگ یاقوت . سرخ . یاقوت رنگ : گاه برسان یکی یاقوت گون گوهر شودگه به کردار یکی بیجاده گون مجمر شود.فرخی . یاقوت کار یاقوت کار. (ص مرکب ) که یاقوت به کار برد. || چیزی که در آن یاقوت به کار برده باشند : همه زین زرین یاقوت کارکفل پوشهای جواهرنگار.نظامی ... یاقوت ریز یاقوت ریز. (نف مرکب ) افشاننده و گستراننده ٔ یاقوت . (ناظم الاطباء). که یاقوت ریزد. || (حامص مرکب ) در بیت زیر ظاهراً کنایه از پرتوافکنی و ن... یاقوت زای یاقوت زای . (نف مرکب ) زاینده ٔ یاقوت . آن که یاقوت زاید : مرکبی دریاکش و طیاره و آتش فشان دایه ای دُرپرور و دوشیزه ای یاقوت زای .منوچهری . یاقوت ساز یاقوت ساز. (نف مرکب ) آن که با یاقوت اشیاء زینتی سازد. || (ن مف مرکب ) اشیاء ساخته شده از یاقوت : شمعهای بساط بزم افروزهمه یاقوت ساز و عنب... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود