یاقوت
نویسه گردانی:
YAQWT
یاقوت . (اِخ ) خورالیاقوت به سیلان است : آنگاه بشهر کُنکَار که دربار پادشاه بزرگ این بلاد (سیلان ) است رسیدیم و این شهر در خندقی میان دو کوه بر خور (مصب دریا) بزرگی بنا شده که آن را خورالیاقوت نامند چه در آنجا یاقوت یافت شود. (از رحله ٔ ابن بطوطه ج 2 ص 237).
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
یاقوت روان : کنایه از شراب ، شراب یاقوت رنگ ، شراب سرخ فام
جام زرین تو پر کرده ز یاقوت روان
ساقی بزم تو یاقوت لب سیم بری .،
امیرمعزی
مُفَرَّحِ یاقوت. (ا. مر.). شرابی که با آن اندکی از گرد ساییده شده ٔ انواع گوهرهای گرانبها، مانند یاقوت، مروارید، بسد، عقیق و امثال آنها می آمیختند و م...
یاقوت کردار. [ ک ِ ] (ص مرکب ) با کردار و عملی مانند یاقوت . دارای عمل و خاصیت یاقوت : دفع وبا را جام شه یاقوت کردار آمده .خاقانی .
یاقوت رومی . [ ت ِ ] (اِخ ) رجوع به یاقوت حموی شود.
یاقوت حموی . [ ت ِ ح َ م َ ] (اِخ ) رومی الجنس حموی المولد بغدادی الدار ملقب به شهاب الدین ، ولادت او به بلاد روم بود و در خردی از مولد خود به...
یاقوت ترکان . [ ت َ ] (اِخ ) نام دختر براق حاجب از امرای گورخان قراختای که در کرمان سلطنت میکرد و به سال 634 هَ . ق . درگذشت . یاقوت ترکا...
جام یاقوت نوش . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جامی که محتوی شراب یاقوتین است . صاحب آنندراج آرد: استعاره است . یعنی جامی که شراب سرخ ...
یاقوت مستعصمی . [ ت ِ م ُ ت َ ص َ ] (اِخ ) جمال الدین ابوالدر یاقوت مستعصمی بغدادی خطاط شهیر درگذشته به سال 698 هَ . ق . وی به خط بدیع خود م...
یاقوت خزانه دار. [ ت ِ خ ِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) افتخارالدین خادم حرم شریف نبوی و مردی دیندار و دارای روحی نیرومند بود. (از درر الکامنه ج 4 ص 40...
یاقوت خان خواجه سرا. [ خوا / خا ج َ / ج ِ س َ ] (اِخ ) قوللر آقاسی احمدشاه درانی بود. (از مجمل التواریخ گلستانه ص 114).