یاقوت فام . (ص مرکب ) به رنگ یاقوت سرخ . یاقوت رنگ
: بیامد از آنجایگه شادکام
رخ از خرمی گشته یاقوت فام .
فردوسی .
به دیباچه بر اشک یاقوت فام
به حسرت ببارید و گفت ای غلام .
سعدی .
طوطیان جان سعدی را به لطف
شکری ده زان لب یاقوت فام .
سعدی .
بر مرگ دل خوش است در این واقعه مرا
کاب حیات در لب یاقوت فام اوست .
سعدی .