اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یاقوت لب

نویسه گردانی: YAQWT LB
یاقوت لب . [ ل َ ] (ص مرکب ) با لبی به رنگ یاقوت سرخ . سرخ لب . (ناظم الاطباء) :
جام زرین تو پر کرده ز یاقوت روان
ساقی بزم تو یاقوت لب سیم بری .

امیرمعزی .


مست تمام آمده ست بر در من نیمشب
آن بت خورشیدروی وان مه یاقوت لب .

خاقانی .


یاقوت لبان در بناگوش
هم غالیه بوی و هم قصب پوش .

نظامی .


|| ازاسمای محبوب است . (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.