اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یخ کوب

نویسه گردانی: YḴ KWB
یخ کوب . [ ی َ ] (نف مرکب )درهم شکننده ٔ یخ . (ناظم الاطباء) || یخ شکن . || مجازاً، کار بی حاصل کننده :
ز بی پروایی یاران گرافتد بر دری کارم
تمام روز باید در زدن یخ کوب را مانم .

محمد سعید اشرف (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.