یک چشمه . [ ی َ
/ ی ِ چ َ
/ چ ِ م َ
/ م ِ ] (اِ مرکب ) (از: یک + چشمه ) یک نمونه . بخشی . گوشه ای . انموذجی : یک چشمه از فنون کشتی گیری عرضه کرد.
-
یک چشمه کار ؛ کار خوب و آراسته . (آنندراج )(غیاث ).
-
یک چشمه کردن ؛کنایه از زیب و زینت کردن . (آنندراج )
: عروس صبحدم یک چشمه کرده
به بام چارمین ایوان برآمد.
میرخسرو (از آنندراج ).