اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یک نشست

نویسه گردانی: YK NŠST
یک نشست . [ ی َ / ی ِ ن ِ ش َ ] (ص مرکب ) به معنی یک شست است که همنشین و رفیق و مصاحب باشد. (برهان ). یک شست . (آنندراج ). کنایه از همنشین . (انجمن آرا). همنشین . مجالس . مصاحب . (ناظم الاطباء). || (ق مرکب ) یک بار. یک هنگام . فی المجلس . (یادداشت مؤلف ). در یک جلسه . بی فاصله ٔ زمانی : فلان کس سه تا خربزه را یک نشست خورد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.