جستجو در پارسی ویکی
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یک یک

نویسه گردانی: YK YK
یک یک . [ ی َ ی َ / ی ِ ی ِ ] (ق مرکب ، اِ مرکب ) فردفرد. یکی یکی . یک نفر یک نفر. یک عدد یک عدد: شاگردان یک یک از در بیرون می روند. تک تک :
لاجرم گویی که یک یک ذره را
در درون پرده ای باری دگر.

عطار.


و به گاه خلوت و فرصت یک یک را عرضه می دارد تا نشان می فرماید. (تاریخ غازانی ص 333). و رجوع به یکی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
اجازه ویرایش برای همه اعضا

یک سون کردن

فیصل دادن، یکسو کردن (فروزانفر) امروز گویم چون کنم یک باره دل را خون کنم وین کار را یکسون کنم چیزی بده درویش را (1/15/11)غزلیات شمس
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باج ده یک

باج ده یک . [ ج ِ دَه ْ ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از باژ که آنرا باج عشر خوانند : چو دشمن خر روستائی بردملک باج ده یک چرا میخو...
اجازه ویرایش برای همه اعضا

یک غل دو غل

این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اجازه ویرایش برای همه اعضا

یک دانه لوتک

این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یک لنگ پا

یک لنگ پا. [ ی َ / ی ِ ل ِ گ ِ ] (ق مرکب ) یک پا. بر یک پا.- یک لنگ پا ایستادن ؛ بر یک پا ایستادن . (یادداشت مؤلف ). یک لنگه پا ایستادن ....
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یک لنگه پا

یک لنگه پا. [ ی َ / ی ِ ل ِ گ َ / گ ِ] (ق مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) یک لنگ پا. بر یک پا.- یک لنگه پا ایستادن ؛ مصراً پافشاری کردن . با پافشا...
اجازه ویرایش برای همه اعضا

هزار و یک شب

هزار و یک شب مجموعه‌ای از داستان‌های افسانه‌ای قدیمی هندی ، ایرانی و عربی است که به زبان‌های متعددی منتشر شده‌است. شروع داستان به نقل از پادشاهی اس...
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یک خانه گشتن

یک خانه گشتن . [ ی َ / ی ِ ن َ / ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مراد آن است که یک خانه ٔ کمان غالب و خانه ٔ دیگر مغلوب آید ای کج شود. (آنندراج ) ...
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دبه و یک دبه

دبه و یک دبه . [ دَب ْ ب َ / ب ِ وَ ی ِ دَب ْ ب َ / ب ِ ] (اِ مركب ) دبه . نام بازیی است و آن چنان باشد که جمعی حلقه نشینند و هر کس پای راس...
اجازه ویرایش برای همه اعضا

مرغ یک پا داره

مرغ یک پا داره. (ضرب المثل) شکل محاوره ای ضرب المثل «مرغ یک پا دارد»: تعبیری مثلی، سخت مصر در گفتۀ خویش. عقیدت دیگر نکنم. رای نگردانم. (منبع: امثال و ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.
 
ورود