اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یمن

نویسه گردانی: YMN
یمن . [ ی ُ م َ ](ع اِ) ج ِ یمنة. (ناظم الاطباء). رجوع به یمنة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
یمن . [ ی َ م َ ] (ع اِ) سوی راست . یمین . (منتهی الارب ). سوی دست راست . (ازناظم الاطباء). دست راست . ج ، یمینات . (مهذب الاسماء).
یمن . [ ی َ ] (ع مص ) مبارک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || مبارک و نیک بخت گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظ...
یمن . [ ی َ م َ ] (ع مص ) از سوی راست کسی آمدن . (آنندراج ). و رجوع به یَمْن شود.
یمن . [ ی ُ ] (ع مص ) مبارک و نیکبخت گردیدن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مبارک گردانیدن . (از اقرب الموارد) (از متن ...
یمن . [ ی ُ ] (ع اِمص ) نیک بختی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خجستگی . (دهار). میمنت . ج ،میامن . (ناظم الاطباء). مبارکی . (آنندراج ). نیک فالی ....
یمن . [ ] (اِخ ) دهی از دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات ، واقع در 15هزارگزی خاور خمین و یکهزارگزی راه شوسه ٔ خمین به دلیجان ، با 366...
یمن . [ ی َ م َ ] (اِخ ) ناحیتی است از عرب آبادان و خرم و با نعمت بسیار و کشت و برز و مراعی و در قدیم مستقر ملوک آنجا شهر سعده بوده و سپس ...
تبع یمن . [ ت ُب ْ ب َ ع ِ ی َ م َ ] (اِخ ) رجوع به تبع شود.
خوش یمن . [ خوَش ْ / خُش ْ ی ُ ] (ص مرکب )مقابل بدیمن . بایمن . (یادداشت مؤلف ). مؤلف در یادداشتی نویسد که خوش یمن و مقابل آن بدیمن هر دو ...
سنگ یمن . [ س َ گ ِ ی َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از عقیق . (غیاث ) (آنندراج ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.