اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یوسف

نویسه گردانی: YWSF
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبدالواحد شیبانی تیمی ، معروف به قفطی و مکنی به ابوالفضایل . وزیر و قاضی گرانقدر و از نویسندگان و منشیان بزرگ بود. در قفط مصر به دنیا آمد و به تحصیل پرداخت . در فتنه ٔ سال 572 هَ . ق . از قفط خارج شد و به جای «قاضی فاضل » نگارش انشاء را در درگاه سلطان صلاح الدین بر عهده گرفت . سپس به حران رفت و به وزارت موسی بن عادل رسید. آنگاه به حج رفت و وارد یمن شدو در سال 602 هَ . ق . وزیر اتابک سنقر شد. ولی بعد از خدمت کناره گرفت . تولد او به سال 548 هَ . ق . و درگذشتش به سال 624 بود. یوسف پدر قاضی بزرگ علی بن یوسف قفطی مورخ و مؤلف معروف است . (از اعلام زرکلی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) خواجه یوسف خراسانی ابن خواجه رکن الدین . از اولاد شیخ ابوسعید بود. در کنعان نظم به پرورش یوسفان نکات طریقه ٔ یعقوبی ...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) خوجة صاحب الطابع، مکنی به ابوالمحاسن . وزیر تونسی و از ممالیک بود. در خدمت امیر «حمودةبای » به مقامات عالی رسید و از را...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) سمعان السمعانی ، سریانی الاصل مارونی لبنانی . مورخ و دانشمند لاهوتی از مردم حصرون لبنان بود. به سال 1098 هَ . ق . در طرا...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) سنان الدین اماسی ، معروف به محشی بیضاوی . فاضل ترکی که تصنیفاتش به عربی است . وی در بغداد وادرنه و آناطول به تدریس...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) سنان الدین خلوتی اماسی . واعظ حنفی معروف به اماسی ترک مستعرب است . در مکه مسکن گزید و به شیخ الحرم شهرت یافت . و در...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) (شیخ یوسف ) نام نخستین مؤسس دولت مستقل اسلامی در ناحیه ٔ ملتان از هندوستان است . وی در تاریخ 847 هَ . ق .به حکومت ...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ضیأالدین پاشابن حاج محمدبن سیدعلی خالدی مقدسی ، معروف به خالدی . صاحب کتاب «الهدیة الحمیدیة فی اللغة الکردیة» و آن ...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) یوسف علی جلایر. از گویندگان بود. رباعی زیر از اوست :تا نقد فدا فدای جانانه کنیم جان در سر کار عشق مردانه کنیم تا شمع مر...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ )محمد یوسف بیگ دهلوی ابن شاه بیگ خان کابلی . از منصب داران اکبرشاه هندی و از شعرای قرن دهم بود. در کابل به دنیا آمد و ...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) محمد یوسف گردیزی . از سادات کرام گردیز بود و ساغر دهانش به رحیق سخن لبریز. او راست :تیر مژگان صنم همچو خدنگ است اینجا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.