یوسف
نویسه گردانی:
YWSF
یوسف . [س ُ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن علی بن جوزی قرشی تیمی بکری بغدادی ، مکنی به ابوالمحاسن و ملقب به محیی الدین و معروف به ابن الجوزی . پسر علامه ابوالفرج ابن الجوزی و استاد و سفیر دارالخلافه ٔ مستعصمیة. به سال 580 هَ . ق . دیده به جهان گشود و در مرگ پدر هفده ساله بود. مادر خلیفه الناصر سرپرستی او را به عهده گرفت . پس از رسیدن به مقامات علمی و دیوانی در سال 656 هَ . ق . هنگام ورود هلاکو به بغداد با سه فرزندش به دست لشکر مغول کشته شدند. شعر نیکو می گفت و از آثار اوست : 1 - معادن الابریز فی تفسیر کتاب العزیز. 2 - المذهب الاحمد فی مذهب احمد. 3 - الایضاح . (از اعلام زرکلی ).
واژه های همانند
۲۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم ، مکنی به ابویعقوب و معروف به شیرازی . پیشوای صوفیه ٔ رباط ارجوانی بغداد بود و برای گردآوری حدیث ...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم درازی بحرانی ، از آل عصفور، معروف به ابن عصفور. از مردم بحرین و از فقهای امامیه و دانشمندی بزرگ بو...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن داود عینی ، ساکن حلب و معروف به شُغْری . مردی فاضل و از شافعیان بود. او راست : 1 - شرح البهجة در8 جلد. 2 - ن...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن سرور دویری . فاضل حنفی مصری از مردم دویر از نواحی اسیوط بود. او راست : العقد النضید، منظومه ای است در علم کل...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن سلیمان بن محمدبن هود، ملقب و معروف به المؤتمن . فرمانروای سرقسطه از پادشاهان طوایف در اندلس بود. در سال ...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبداﷲبن قطبة، معروف به ابن قطبة. شاعر بود و روایت حدیث می کرد و عزبن جماعه از وی روایت شنیده است . دیوان ...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن عنبة کلاعی ، مکنی به ابوالحجاج . پزشک اندلسی اشبیلی بود. در قاهره مسکن گزید و در سال 633 هَ . ق . در حدود شص...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن احمدبن عثمان یمانی زیدی ، ملقب و معروف به نجم الدین . مردی فاضل از مردم هجرةالعین یمن بود و تألی...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن ناصربن خلیفه باعونی مقدسی شافعی صالحی دمشقی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به جمال الدین و معروف به باعونی...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن نصربن سویلم دجوی . از استادان دانشمند الازهر و از فقیهان مالکی بود. به سال 1287 هَ . ق . در دیه دجوة از تواب...