یوسف
نویسه گردانی:
YWSF
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن یوسف ، مکنی به ابوالحجاج و ملقب به جمال الدین قضاعی کلبی مزی ، معروف به «حافظ مزی ». به سال 654 هَ . ق . در حلب به دنیا آمد و در مزة از توابع دمشق پرورش یافت و در دمشق به سال 742 هَ . ق . درگذشت . در زبان عرب و حدیث و علم رجال استاد بود. آثاری در آن زمینه ها دارد که از آن جمله است : 1 - تهذیب الکمال فی اسماء الرجال ، در 12جلد. 2 - تحفةالاشراف بمعرفة الاطراف ، در 8 جلد. 3 - المنتقی من الاحادیث . حافظ ابوعبداﷲ ذهبی به نقل ابن ناصرالدین او را همپایه ٔ دمیاطی و ابن تیمیه و ابن دقیق العید علمای بزرگ حدیث و متون و انساب شمرده و در علم رجال بر آن سه رجحان داده است . (از اعلام زرکلی ).
واژه های همانند
۲۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
یوسف عامری . [ س ُ ف ِ م ِ ] (اِخ ) کلامش سحر سامری است . رباعی زیر از اوست :در کوی خرابات چه درویش و چه شاه در راه یگانگی ، چه طاعت ، چه ...
یوسف برهان . [ س ُ ب ُ ] (اِخ ) یکی از شاعران ایران و از خویشاوندان احمد جامی بود. در فن موسیقی مهارت تمام داشت و اکثر اشعارخود را با آهنگ ...
یوسف خالدی . [ س ُ ل ِ ] (اِخ ) ابن حجاج محمدبن سیدعلی خالدی ، معروف به یوسف ضیاء. رجوع به یوسف ضیا پاشا شود.
یوسف معلوف . [ س ُ م َ ] (اِخ )یوسف نعمان المعلوف . از روزنامه نگاران نامدار و پیشرو عرب در لبنان و امریکا بود. در سال 1897 م . در نیویورک روز...
یوسف مغربی . [ س ُ ف ِ م َ رِ ] (اِخ ) یوسف بن عبدالرحمان بیبانی ، ملقب به بدرالدین و معروف به مغربی . از محدثان و فقهای شیعه بود و شعر نیک...
یوسف مالکی . [ س ُ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن یحیی بن احمد، مکنی به ابوالفتح و ملقب به جمال الدین . مفتی مالکیان دمشق بود و در آن شهر به دنی...
آن معتکف حضرت دایم ، آن حجت ولایت ولایخافون لومة لایم ، آن آفتاب نهانی ، آن در ظلمت آب زندگانی ، آن شاه باز کونین ، قطب وقت :یوسف بن الحسین رحمةالله ع...
صاع زر یوسف . [ ع ِ زَ رِ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از آفتاب جهان تاب است . (برهان قاطع).
پهلوان یوسف . [ پ َ ل َ س ُ ] (اِخ ) شیرازی . رجوع به یوسف شیرازی ... در حبیب السیر چ خیام (ج 4 ص 89) شود.
یوسف کشمیری . [ س ُ ف ِ ک َ / ک ِ ] (اِخ ) درویش یوسف . از شاعران قرن یازدهم بود و در سلاسل معانی و الفاظش ، پای فکر و نظر زنجیری . او راست :د...