یوسف
نویسه گردانی:
YWSF
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن علی بن جبارة هذلی بسکری ، مکنی به ابوالقاسم و معروف به هذلی . دانشمندی نابینا بود، متکلم و دانا به قرائتهای مشهور و شاذ. وی از مردم بسکرة از سرزمین زاب الصغیر بود. به اصفهان و بغداد سفر کرد. خواجه نظام الملک او را به سال 458 هَ . ق . مقری مدرسه ٔ نظامیه ٔ نیشابور کرد و تا سال 465 هَ . ق . (سال مرگش ) در آن سمت باقی بود. از کتابهای او «الکامل » را می توان نام برد. این کتاب در قراآت است و او گفته است که 375 تن از قراء نامی را ازآخر دیار مغرب تا باب فرغانه دیده است . تولد او به سال 403 هَ . ق . بوده است . (از اعلام زرکلی ). و صاحب تاج العروس آرد: در تاریخ ذهبی و ابن عساکر کنیه ٔ او را ابوالقاسم آورده و گفته اند وی از ذریه ٔ ابوذؤیب هذلی است . ابن ماکولا نسب او را یاد کرده است . وی به سال 403 هَ . ق . متولد شده و از ابونعیم اصفهانی حدیث فراگرفته و بر واسطی قرائت حدیث کرده و کتابی به نام «اختیار» در قراآت و کتابی دیگر موسوم به «الکامل فی المشهورة و الشواذ» تصنیف کرده است . یوسف در حدود سال 460 زندگی را بدرود گفته است . (از تاج العروس ).
واژه های همانند
۲۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن موسی بن محمد، ابوالمحاسن جمال الدین ملطی . قاضی حنفی (726-803 هَ . ق .). اصل وی از خرت برت دیاربکر و زادگاهش ملطیة...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن موسی کلبی ، مکنی به ابوالحجاج . از مردم سرقسطة و نابینا بود و از دانشمندان نحو و توحید و اعتقادات به شمار است . در ا...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن هلال بن ابی البرکات جمال الدین حلبی حنفی ، مکنی به ابوالفضائل صفدی . پزشک بود و از ادب و فقه نیز بهره داشت . او ...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن یبقی بن یوسف بن مسعودبن عبدالرحمان بن یسعون تجیبی اندلسی و گویند شنشی ، مکنی به ابوالحجاج . لغت دان معروف . او را...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن یحیی بن احمدبن یحیی حسنی علوی ، امام زیدی یمانی . از دانشمندان بود و تألیفاتی دارد. در دیه ریدة از بلادحاشد یمن ...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن یحیی بن الحسین بن امام المؤیدباﷲ محمدبن امام قاسم صنعانی . ادیب ، واقف به تراجم احوال ، از مردم صنعا بود. کتاب ...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن یحیی بن عیسی بن عبدالرحمان تادلی ، مکنی به ابوالحجاج و معروف به ابن الزیات . لغت دان و ادیب و از قضاة مالکی و از...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن یحیی بن محمد، مکنی به ابوالمحاسن و ملقب به جمال الدین و معروف به کرمانی . دانشمند بود و به سال 831 هَ . ق . در ق...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن یحیی بن محمدبن زکی الدین علی قرشی دمشقی ، ملقب به بهاءالدین و مکنی به ابوالفضل و معروف به ابن الزکی . از فقهای ...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن یحیی بن یوسف اندلسی مغامی ازدی ، مکنی به ابوعمر. از ذریه ٔابوهریره دانشمند و فقیه مالکی از مردم مغام طلیطلةاست ....