گفتگو درباره واژه گزارش تخلف یوسف نویسه گردانی: YWSF یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) محمد یوسف گردیزی . از سادات کرام گردیز بود و ساغر دهانش به رحیق سخن لبریز. او راست :تیر مژگان صنم همچو خدنگ است اینجامی دهد کار چو با شاهد شنگ است اینجا.(از صبح گلشن ص 617). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه واژه معنی یوسف یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن محمد المستنصر (یا المنتصر) باﷲبن محمدناصربن یعقوب قیسی کومی . فرمانروای مغرب اقصی ، از موحدان است . پس از مرگ پدرش ... یوسف یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن محمد (المقتفی )بن المستظهر، معروف به المستنجدباﷲ. رجوع به مستنجد شود. یوسف یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم انصاری بیاسی ، ملقب به جمال الدین و مکنی به ابوالحجاج . از مورخان و حافظان حدیث و دانشمندان اندل... یوسف یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) (ناصر) ابن محمد (عزیز)بن ظاهر غازی بن ناصر صلاح الدین یوسف بن ایوب . آخرین پادشاه سلسله ٔ بنی ایوب . وی به سال 627 هَ ... یوسف یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالجوادبن خضر شربینی مصری . مؤلف کتاب «هزالقحوف بشرح قصیدة ابی شادوف » است که به زبان عامیانه و فکاهی... یوسف یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن یحیی بن غالب بلوی مالقی اندلسی مالکی ، مکنی به ابوالحجاج و معروف به ابن الشیخ . از زاهدان و دانشم... یوسف یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن عثمان بن یوسف سرخسی دمشقی ، ملقب به شرف الدین . از نویسندگان و علمای حدیث بود. برزالی و ذهبی و ابن رافع ا... یوسف یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن محمد (فخرالدین )بن عمر (صدرالدین )بن علی بن محمدبن حمویة جوینی ، مکنی به ابوالمظفر. از امرا و بزرگان ادب و از مردم ... یوسف یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن قارو، مکنی به ابوالحجاج . از بسیاری سماع حدیث کرد و به خراسان رفت و در بلخ سکونت گزید و به سال 535 هَ .... یوسف یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن زین الدین حسینی عاملی . از دانشمندان شیعه در علم تراجم بزرگان تشیع بود و از آثار او کتاب «الاقوال ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۲۵ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود