اجازه ویرایش برای همه اعضا

امّید

نویسه گردانی: ʼMYD
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
بزرگ امید. [ ب ُ زُ اُم ْ می ] (اِخ ) کیابزرگ امید. رجوع به کیابزرگ امید و بزرگ امید رودباری شود.
ابن عمید. [ اِن ُ ع َ ] (اِخ ) ابوالفضل محمدبن العمید ابی عبداﷲ الحسین بن محمد الکاتب الخراسانی . پدر او مردی از اهل فضل و ادب و صاحب ترسل ...
ابن عمید. [ اِ ن ُ ع َ ] (اِخ ) ابوالفتح علی بن محمدبن العمید. مولد او به سال 307 هَ .ق . او در جنگ با حسنویه در رکاب پدر بود و چون ابوالفض...
امید بریدن . [ اُ/اُم ْ می ب ُ دَ ] (مص مرکب ) نومید شدن . امید برخاستن .امید گسستن . (از آنندراج ). ناامید شدن : بهر سختیی تا بود جان بجای نباید...
امیدبریده . [ اُ دِ ب ُ دَ/دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) امید بنومیدی رسیده . (از آنندراج ) : نومیدی وصال تو حسرت گذار بودصد جا گره زدیم امید بری...
امید بستن . [ اُ/اُم ْ می ب َ ت َ ] (مص مرکب ) امید پیدا کردن . امیدوار شدن . (فرهنگ فارسی معین ). دل بستن . آرزومند بودن : در دوست بجان امید ب...
امید بلخی . [اُ دِ ب َ ] (اِخ ) میرزا امتیاز... شاعر و از بزرگان بلخ بوده و در همانجا وفات یافته . از اشعار اوست :تاگشت شمع روی تو از انجمن جداپ...
امید دادن . [ اُ/اُم ْ می دَ ] (مص مرکب ) امیدوار گردانیدن . (آنندراج ). اطماع . (یادداشت مؤلف ). وعده دادن : سیاوخش را داد و کردش نویدز خوبی ...
امید کردن . [ اُ/اُم ْ می ک َ دَ ] (مص مرکب )نوید دادن . وعده ٔ خوب دادن . وعده دادن : یکی بدره با هر یکی بار کردببرگشتن امّید بسیار کرد. فرد...
حسن عمید (زادهٔ ۱۲۸۹ در مشهد – درگذشتهٔ ۱۹ شهریور ۱۳۵۸)[۱] فرهنگ‌نویس، نویسنده و روزنامه‌نگار نامدار ایرانی بود.[۱][۲] او نویسندهٔ فرهن...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.