اجازه ویرایش برای همه اعضا

علی رضا

نویسه گردانی: ʽLY RḌA
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ده علیرضا.[ دِه ْ ع َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . واقع در 11هزارگزی شمال باختری قلعه کلات مرکز...
علیرضا ذوقی . [ ع َ رِ ذَ ] (اِخ ) ابن عبدالواحد ذوقی ، متخلص به آگاه . رجوع به علیرضا آگاه شود.
علیرضا شاکر. [ ع َ رِ ک ِ ] (اِخ ) ابن محمد شاکر. وی درجه ٔ فریق (سپهبدی ) داشت . او راست : القول السدید فی حرب الدولةالعلیة مع الیونان سنة 1897...
علیرضا آگاه . [ ع َ رِ ] (اِخ ) ابن عبدالواحد ذوقی ، متخلص به آگاه . وی شاعر بود و درسال 1189 هَ . ق . درگذشت . او را دیوان شعری است . (از الذر...
حاج علیرضا. [ ع َ رِ ] (اِخ ) (قنات ....)از قنوات وقفی شهر تهران ، در سمت شمال ، مقدار آب آن 3 سنگ ، مسافت مادرچاه تا شهر سه چهارم فرسنگ است...
علیرضا پرتو. [ ع َ رِ پ َ ت َ ] (اِخ ) لنجانی اصفهانی . وی به نام آقاجان نیز شهرت دارد. او را خطی خوش بود بخصوص در خط نسخ دستی توانا داشت ....
علیرضا عباسی . [ ع َ رِ ع َب ْ با ] (اِخ ) تبریزی .نقاش یا خطاط مشهور دوره ٔ صفویه در قرن یازدهم هجری . رجوع به عباسی (علیرضا...) و مآخذ ذیل ش...
علیرضا کرمانی . [ ع َ رِ ک ِ ] (اِخ ) وی معاصر مؤلف ریاض العارفین و ساکن قلعه ٔ عسکر از بلوک کرمان و از مریدان رونق علیشاه بوده است . او را ...
علیرضا لنجانی . [ ع َ رِ ل ِ ] (اِخ ) اصفهانی ، مشهور به پرتو و آقاجان . رجوع به علیرضا پرتو شود.
علیرضا تبریزی . [ ع َ رِ ت َ ] (اِخ ) عباسی . نقاش و یا خطاط مشهور دوره ٔ صفویه در قرن یازدهم هجری . رجوع به عباسی (علیرضا...) و به علیرضا عبا...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.