خلاصی یافتن . [ خ ِ / خ َ ت َ ] (مص مرکب ) نجات یافتن . رستن . رهایی یافتن . (یادداشت بخط مؤلف ). اِنفِلات . تخلص : گفت ... بخشیدیم ... همگان ...
خردمند یافتن .[ خ ِ رَ م َ ت َ ] (مص مرکب ) اِعقال . (منتهی الارب ).
جراحت یافتن . [ ج ِ ح َ ت َ ] (مص مرکب ) زخمی شدن . مجروح شدن .
تمکین یافتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) رخصت یافتن . اجازه یافتن عملی را. فرصت یافتن : اگر اجابت باشد و تمکین یابم آنچه واجب است از نصیحت ...
توفیق یافتن . [ ت َ / تُو ت َ ] (مص مرکب ) کامیابی یافتن . موفق شدن . کامروا و برآورده خواهش شدن . توانایی یافتن از خدا در برآوردن خواهش : اگ...
امتداد یافتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) طول کشیدن . دراز شدن .
امتیاز یافتن . [ اِ ت َ ] (مص مرکب ) برتری یافتن . رجحان داشتن .
انتشار یافتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) پراکنده شدن : وای از آن علمی که از بی عقل گردد منتشروای از آن زهدی که از بی علم یابد انتشار. سنا...
اشتهار یافتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) شهرت یافتن . مشهور شدن .
اصلاح یافتن . [ اِ ت َ ] (مص مرکب ) مرمت شدن و معمور شدن . || بهبود یافتن بیمار. (از ناظم الاطباء). || تراشیده شدن موی سر یا پیراسته شدن...