۱۵۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۳ ثانیه
سرما یافتن . [ س َ ت َ ] (مص مرکب ) سرما خوردن : گفت زنهار پشت مرا به کنار گیر ساعتی که سرما یافته ام . (مجمل التواریخ ).
شرف یافتن . [ ش َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) افتخار یافتن . به فخر و مباهات رسیدن . (از فرهنگ فارسی معین ) : مردم ز علم و فضل شرف یابدنز سیم و زر ...
زیب یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) آرایش و جمال و زیبایی و لطافت یافتن : ای یافته به تیغ و بیان توزیب و جمال معرکه و منبر. ناصرخسرو.رحوع به ...
رنگ یافتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) رنگین شدن . دارای رنگ شدن . رنگی شدن . (بهار عجم ) : از می شه بس که رخش یافت رنگ کرد فراموش خورشهای بن...
رام یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) مطیع و فرمانبردار دیدن . در حال تسلیم دیدن . در زیر فرمان یافتن . غیرعاصی و خاطی دیدن . از سرکشی دور یافتن : ز...
راه یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) پیدا کردن راه . اهتداء. (تاج المصادر بیهقی ). تهدی . مشی . (منتهی الارب ) : اگر راه یابد کسی زین جهان بباشد ندا...
دست یافتن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از ظفر یافتن و مستولی گردیدن و به مراد رسیدن و غالب شدن باشد. (برهان ). غالب شدن . (غیاث ). ظفر یاف...
خلل یافتن . [ خ َ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) رخنه یافتن . (یادداشت بخط مؤلف ). || اختلال پیدا کردن . تباهی یافتن . (از یادداشت بخط مؤلف ).
خجل یافتن . [ خ َ ج ِ ت َ ] (مص مرکب ) شرمسار یافتن . خجلت کشیده یافتن .شرم زده یافتن . شرمگین یافتن . خجل دیدن : چوخسرو را بخواهش گرم دل یاف...
جرعه یافتن . [ ج ُ ع َ / ع ِ ت َ ] (مص مرکب ) آشام بدست آوردن . جرعه ٔ می طلبیدن : خورشید خاک شد ز پی جرعه یافتن آن دم که جام جام کشیدن ب...