۱۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
تمتع یافتن . [ ت َ م َت ْ ت ُ ت َ ] (مص مرکب ) لذت یافتن . بهره و فایده یافتن . (ناظم الاطباء). تمتع بردن .نصیب یافتن : از ثمرات رأی در وقت...
تولد یافتن . [ ت َ وَل ْ ل ُ ت َ ] (مص مرکب ) زائیده شدن . متولد شدن . پدید آمدن . رجوع به تولد شود.
جان یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) زنده شدن . قوت یافتن . تهنج . (منتهی الارب ) : مشامش از نجاست چون خبر یافت دو چشمش بازشد جانی دگر یافت .عطار.
الف یافتن . [ اِ ت َ ] (مص مرکب ) الفت گرفتن . مونس شدن . انس گرفتن . خوگر شدن . عادت کردن . الف داشتن . رجوع به اِلف شود : و رعایای این مم...
پشت یافتن . [ پ ُ ت َ ](مص مرکب ) کنایه از قوت یافتن است . (برهان قاطع).
پناه یافتن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) ملجاء یافتن : از همتش اتابک و سلطان پناه یافت کو داشت هر دو را به پناه یک اهتمام .خاقانی .
پیوند یافتن . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ ] (مص مرکب ) پیوند خوردن . پیوندیدن .
بهره یافتن . [ ب َ رَ/ رِ ت َ ] (مص مرکب ) تمتع یافتن و سود و حاصل بردن .(ناظم الاطباء). فائده بردن . نصیب بردن : عرش پر نوربلند است بزیرش ...
بیشی یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) برتری یافتن : گل که با گل نشست و خویشی یافت بر سر آمد که قدر و بیشی یافت .اوحدی .
تطهیر یافتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) پاک شدن . تطهیر گرفتن . طهارت یافتن : پیش از این بود پر از لوث خطا چون زمزم یافت از آب کف شرع پیمبر ت...