طراز
نویسه گردانی:
ṬRʼZ
معرب تراز می باشد که پارسی ست... در معنی برابری و حد اعتدال است... ترازداری یعنی شناخت و ابراز احترام نسبت به هر پدیده...
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
تراز. [ ت َ ] (نف مرخم ) مخفف ترازنده . زیبا و نیکو کننده . زینت و جمال دهنده . سازنده و کارساز : هیچ شه را چنین وزیر نبودمملکت دار و کار ملک ...
تراز. [ ت َ ] (اِ) (اصطلاح فیزیک ) اسبابی است که بوسیله ٔ آن سطوح افقی را می توان تشخیص داد، برای تعیین اختلاف ارتفاع دو نقطه نیزبکار می...
تراز. [ ت َ ] (اِ) حاصل جنسی که از گاو و گوسفند و بز و گاومیش ماده ،عاید صاحب آن شود، چنانکه به تراز دادن گاو و گوسفند و غیره ، دادن آنها بک...
تراز. [ ت َ ] (ع اِ) بیماری گوسفند که درحال کُشَد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || موت ناگهانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المنجد).
تراز. [ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) شهری است در ترکستان که منسوب است بخوبان ، و معرب آن طراز باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). شهری است از ترکستا...
تراز. [ ت َ ] (اِ) اختلاف دارایی و بدهی در حساب . بالانس ۞ . (فرهنگستان ).
تراض . [ ت َ ] (ع مص ) با یکدیگر راضی شدن ، و در اصل تراضی بود، یاء بجهت تخفیف حذف شده است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، خشنود...
ترعظ. [ ت َ رَع ْ ع ُ ] (ع مص ) برابر کردن خواستن بار شتر تا تیز روَد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
آب تراز. [ ت َ ] (اِ مرکب ) طراز بنایان که در درون آب دارد.- آب تراز کردن زمین ؛ تسطیح آن برای جریان آب .
هم تراز. [ هََ ت َ ] (ص مرکب ) هم طراز. برابر. هم سطح . یکسان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به هم ترازو شود.