اجازه ویرایش برای همه اعضا

باد

نویسه گردانی: BAD
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
باد شام یا خاوَرباد[۱] (انگلیسی: Levant) نام بادی است که در غرب مدیترانه و جنوب فرانسه می‌وزد. خاستگاه این باد مرکز مدیترانه یا پیرامون جزایر بالئاریک...
باد زاد. زاده‌ شده از باد. حاصل باد. مثل خاک زاد که زاده خاک و آب زاد که زاده آب باشد. زاد: زاده‌شده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آدمی‌زاد، پاک‌زاد، پری‌ز...
باد و دم . [ دُ دَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) غرور و تکبرباشد. (لغت فرس اسدی ). غرور و تکبر و عجب و تجبر و خودستایی و خودنمایی باشد. (برهان ) (آنندر...
پناه باد. [ پ َ ] (اِ) رجوع به پناه آباد شود.
خوش باد. [ خوَش ْ / خُش ْ ] (جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ، صوت مرکب ) نکو باد. نیکو باد. خوب بادا.
چوره باد. [ چ ُ رَ ] (اِخ ) از قرای زنجان رود زنجان قدیم النسق . محصولش دیمی و آبی . رودخانه ٔ کوچکی از میان قریه جاریست که آب آن از چشمه سا...
باد هرات . [ دِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد شمال را گویند و آن از طرف مشرق است بجانب مغرب برخلاف باد دبور. (برهان ). باد صبا. (ناظم ا...
شاه باد. (اِمرکب ) باد شدید. باد سخت وزنده . طوفان : چو طوفان کند شاه باد نهیبش شود دفتر نه فلک جمله ابتر.محمدقلی (از بهار عجم ).
شاه باد. (اِ مرکب ) داماد شاه . (ناظم الاطباء). اما جای دیگر دیده نشد. و محتمل است که تصحیف شده ٔ شاه داماد باشد.
سنگ باد. [ س َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمی سنگ که با آب سایند و برای فرونشانیدن اورام بر موضع مالند. (یادداشت مؤلف ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۲۳ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.