کلک . [ ک َ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی است از مضافات دامغان که در آنجا گندم خوب حاصل می شود. (برهان ). نام موضعی نزدیک دامغان که گندم آن م...
کلک . [ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی از بخش ارکواز شهرستان ایلام است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کلک . [ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آب سرده است که در بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ا...
کلک . [ ک َ ] (اِخ ) جایی است بین میافارقین و ارمینیة. و ابن بقراطبطریق در اینجا می زیسته است و رودخانه ای از اینجا بیرون می آید که به دجل...
له کلک . [ ل َ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون ،واقع در 67هزارگزی جنوب خاوری فهلیان و سه هزارگزی ر...
کس کلک [کٌ ]
(در اصل کس کنک) خود را به گیجی و نفهمی زدن به منظور حیله گری.
کلک زن . [ ک َ ل َ زَ ] (نف مرکب )آن که کلک زند. کلک زننده . و رجوع به کلک زدن شود.
کلک خسب . [ ک َ ل َ خ ُ ] (نف مرکب ) گدای بیخانمان که شبها از بی جایی بر سر تنور و گلخن افتاده باشد. (آنندراج ). مفلس و پریشان حال چه کلک ب...