اجازه ویرایش برای همه اعضا

حُسن

نویسه گردانی: ḤSN
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۳ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن زهره حلبی . نقیب الاشراف به حلب ، امیر طبل خانه و عزل شد و در766 هَ . ق . درگذشت . (دررالکامنة ج 2 ص...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن . رجوع به حسن نقشبندی و حسن حلیمی و حسن صاغانی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن بزرگ امید. رجوع به حسن نومسلمان شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن حمدون . رجوع به حسن کاتب شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن علی بغدادی . رجوع به حسن خلال شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن علی . رجوع به حسن صغانی شود.
حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن محمدبن محمدبن بزرگ امید. رجوع به حسن نومسلمان و غزالی نامه حاشیه ٔ ص 37 شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن مروان الموثق . در 607 هَ . ق . درگذشت . او راست :«الفائق فی علم الوثائق ». (هدیةالعارفین ج 1 ص 280).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن ازمیری . رجوع به حسن ازمیری شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن شیبانی . رجوع به حسن قمی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.