۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عاید. [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به عائد شود.
عید. (ع اِ)خوی گرفته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || هرچه بازآید از اندوه و بیماری و غم و اندیشه و مانند آن . (منتهی الارب )...
عید. (ع اِ) ج ِ عادة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به عادة شود.
عائد. [ ءِ ] (ع ص ) بازگردنده . || زیارت کننده ٔ بیمار. ج ، عَود، عُوَّد، عُوّاد. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). || (اِ) آنچه به کس...
عائد. [ ءِ ] (اِخ ) ابن ثعلبةبن وبرة البلوی صحابی . وی از کسانی است که در تحت الشجرة بیعت کرد و شاهد فتح مصر بود و به سال 53 هَ . ق . در ب...
اید. [ اَ ] (ع اِمص ) قوت و نیرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نیرو. (دهار).
اید. [ اَی ْ ی ِ] (ع ص ) قوی و توانا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرد سخت قوت . (مهذب الاسماء). || (ع مص ) توانا و قوی گردیدن . (منتهی...
اید. [ اَ ] (ع اِ) غول . (دزی ج 1 ص 46).
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
گیژِن (کردی)
یاتْرا (سنسکریت)
آهْیود ãhyud (سنسکریت: آبْهْیودَیَ)
اید ا. [ اَی ْ ی َ دَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدای مؤید دارد. خدای یاری دهد : گفت اید اﷲ الوزیر امیرالمؤمنین وی را [ طاهر ] از ف...