۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
رها شدن . [ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نجات یافتن . خلاص گشتن (از قید و بند). (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ). آزاد شدن . یله گشتن . (یادداشت...
رها کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آزاد کردن . خلاص کردن . نجات دادن . واکردن . (ناظم الاطباء) : به دو بوسه رها کن این دل از گرم و خباک تا ...
رها آمدن . [ رَ م َ دَ ] (مص مرکب ) رها شدن . خلاص شدن . (یادداشت مؤلف ) : بدان تا جهان از بد اژدهابه فرمان و گرز من آید رها. فردوسی .مگر زند...
رها گشتن . [ رَگ َ ت َ ] (مص مرکب ) رها گردیدن . خلاص شدن . رهایی یافتن . (یادداشت مؤلف ). ول گشتن . آزاد شدن : که پیل سفید سپهبد ز بندرها گش...
رها جستن . [ رَ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) رهایی جستن . خلاصی خواستن : چو تنگ اندر آمد برش اژدهاهمی جست مرد جوان زو رها. فردوسی .گر نشد غره بدین ...
رها یافتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) نجات یافتن . آزاد شدن . خلاص گشتن . (ناظم الاطباء) : نباید که او یابد از تو رهاکه او مانده از تخمه ٔ اژدها. ف...
رها کردنی . [ رَ ک َ دَ ] (ص لیاقت مرکب ) دست برداشتنی .شایسته ٔ رها کردن . قابل آزاد کردن . لایق یله کردن .
رها گردیدن . [ رَ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) رهاگشتن . خلاص شدن . رها شدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رها گشتن و رها شدن شود.
[ رَ سَ ] (ص) آزاد، عاشق، جاری، کاردرست، متولد نیویورک، خوشگل، همهچیزتمام
[ رَ سَ] (اِ ع) آنکه برایش پارتیها بگرفتندی و شامها و ناهارها خواهندداد...
عنان رها کردن . [ ع ِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به شتاب و تعجیل روان شدن . || حمله کردن . (ناظم الاطباء).