اجازه ویرایش برای همه اعضا

درمان

نویسه گردانی: DRMAN
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
درمان شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) معالجه شدن . علاج شدن . مداوا شدن : چشم بادم همه بیماری و بازهمه درمان شوم ان شأاﷲ. خاقانی .|| چاره ...
درمان شناس . [ دَ ش ِ ] (نف مرکب ) درمان شناسنده . شناسنده ٔ درمان . متخصص در اصول تداوی .
درمان زدن . [ دَ زَدَ ] (مص مرکب ) این ترکیب در عبارت زیر از جهانگشای جوینی آمده است اما معنی آن روشن نیست : هم در پایه ٔ آن منبر و حریم...
درمان پذیر. [ دَ پ َ ] (نف مرکب ) درمان پذیرنده . علاج شدنی . خوب شدنی . چاره کردنی . مقابل درمان ناپذیر. مداوا کردنی : دردیست درد عشق که درم...
درمان آباد. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع در 8 هزارگزی جنوب باختری سردشت و 6 هزار و پانصد گزی راه ...
رَنگ. (ا. فا.). بازتابی از نور که به شکل‌های متفاوتی در می‌آید و این بازتاب مجموعهٔ وسیعی را شامل می‌شود. اگر یک ناحیه باریک از طول موج‌های نور مرئ...
درمان عقرب . [ دَ ن ِ ع َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ قسمی درخت است در ساحل جنوبی ایران . درختی است زینتی با گلهای زرد در بندرعباس . (ی...
درمان کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مداوا کردن . دوا کردن . علاج کردن . شفا دادن . خوب کردن . علاج . معالجه . طَب ّ.مداوا. مداوات . (یادداشت مر...
درمان جستن . [ دَ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) دارو طلبیدن . درمان خواستن . علاج طلبیدن : با درد فراق تو به جان میزنم الحق درمان ز که جویم که ز خو...
درمان بردن . [ دَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) درمان پذیرفتن . درمان پذیری . درمان یافتن . برتافتن و تحمل کردن دارو و معالجه و مداوا : عاشق آشفته فر...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.