اجازه ویرایش برای همه اعضا

زِکی

نویسه گردانی: ZKY
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
زکی . [ ] (اِخ ) نام شهری ازبلاد عمان . ابن بطوطه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
ذکی . [ ذَ کی ی ] (ع ص ) مرد تیزخاطر. دل تیز.(مهذب الاسماء). تیزدل . زیرک . (دهار). تیزطبع. (غیاث اللغات ). المعی ّ. هوشیار. هوشمند. تیزهوش . زودیا...
دیر زکی . [ دَ رِ زَک ْ کا ] (اِخ ) دیری است در رها درمقابل تپه ای که به آن تل زفربن الحارث الکلابی گویندو در آن دهی است که میگویند طرح...
دیرزکی . [ دَ رِ زَک ْ کا ] (اِخ ) قریه ای است در غوطه ٔ دمشق و عبداﷲبن طاهر به اتفاق برادر خود هنگام عزیمت بمصر بدانجا فرود آمد و پس از آشامی...
قره زکی . [ ق َ رَ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه واقع در 8500 گزی جنوب خاوری عجب شیر و 2 هزارگزی شمال شوسه ٔ م...
زکی آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان افشاریه ٔ سلاوجبلاغ است که در بخش کرج شهرستان تهران واقع است و 767 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای...
زکی الدین . [ زَ کی یُدْ دی ] (اِخ ) صفوة الزهاد و قدوة العباد شیخ الاسلام زکی الدین بن احمد اللوهوری معاصر محمد عوفی که در لباب الالباب چند ...
زکی الدین . [ زَ کی یُدْ دی ] (اِخ ) عبدالعظیم بن ابی الاصبع، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابن ابی الاصبع و عبدالعظیم ... شود. (یادداشت بخط مرحوم...
شاهک زکی . [ هََزَ ] (اِخ ) (خواجه ...) نام یکی از خاندان «زکی » در بیهق بوده است که اصل ایشان [ زکی ] از، زکی ابوالطیب طاهربن ابراهیم ب...
جرجس زکی . [ ج ِ ج ِ زَ ] (اِخ ) ادیبی شاعر و نویسن-ده ب-ود و مجله ٔ الفرائد را تأسیس کرد. وی کتابی در تاریخ مختصر مصر تألیف کرد و آن را «خ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.