اجازه ویرایش برای همه اعضا

سناء

نویسه گردانی: SNAʼ
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ستایش _حمد خدا
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: سانس (اوستایی) دَئیژ (اوستایی: دَئیذیش)
صنع. [ ص ُ ] (ع اِ) کار. || کردار. (منتهی الارب ). || مصنوع . ساخته : ویران دگر ز بهر چه خواهد کردباز این بزرگ صنع مهیا را. ناصرخسرو.شده ح...
صنع. [ ص ُ ] (اِخ ) کوهی است در دیار سلیم . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
صنع. [ ص ِ ] (ع اِ) سیخ بریان کن . || آنچه ساخته شود از سفره و جز آن . || درزی یا باریک کار. الخیاط او الرقیق الیدین . (اقرب الموارد). ||...
صنع. [ ص َ ] (ع مص ) کردن و ساختن چیزی را. || نیکو تیمار کردن اسب را. || (اِ) جانورکی یا مرغی است . || (ص ) رجل صنعالیدین ؛ مرد چربدست ...
صنع. [ ص َ ن َ ] (ع ص ) رجل صنعالیدین ؛ مرد چرب دست و باریک کار و ماهر در کار وپیشه ٔ خود. || رجل صنعاللسان ؛ بلیغ و نیک ماهر و حاذق در شعر و س...
صنع. [ص ُ ن ُ ] (ع ص ) رجال صنعالایدی ؛ مردان ماهر در کار و پیشه ٔ خود. (اقرب الموارد). رجوع به مواد قبل شود.
ثنا گوئی . [ ث َ ] (حامص مرکب ) مدح . ستایشگری .
صنع قسی . [ ص ِ ع ُ ق َ ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.