اجازه ویرایش برای همه اعضا

هرم

نویسه گردانی: HRM
هرم . [ هُ ] گرمی ،گرمی آتش ، گرمی آفتاب
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
هرم . [ هََ / هَِ رَ ] (ع اِ) (در اصطلاح هندسه ) حجمی که قاعده ٔ آن چندضلعی باشد و وجوه جانبی اش مثلثهایی باشند که همه به یک رأس مشترک ...
هرم . [ هََ رَ ] (ع مص ) سخت پیر و کلانسال گردیدن . (منتهی الارب ). سخت پیر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رسیدن به نهایت پیری . (اقرب الموارد) ...
هرم . [ هََ ] (ع اِ) گیاهی است شور. (منتهی الارب ). نوعی از حمض است که شورمزه است و بیش از انواع دیگر بر زمین گسترده شود و پهن گردد. (ا...
هرم . [ هََ رِ ] (ع ص ) نیک پیر خرف . ج ، هرمون ، هَرمی ̍. || (اِ) خرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). عقل . (اقرب الموارد). || هوش . || دل . ...
هرم . [ هََ رَ ] (اِخ ) جایی است به یمن که بناهای عجیب دارد از ملوک حمیر. (منتهی الارب ).
هرم . [ هََ رَ ] (اِخ ) قریه ای است در هفت فرسنگی میان شمال و مشرق بیدشهر. (فارسنامه ٔ ناصری ). از اعمال کارزین . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ).
هرم . [ هََ ] (اِخ ) جایی است در طایف از اموال عبدالمطلب و نیز گویند متعلق به ابوسفیان بن حرب بوده و هنگامی که او از جانب پیامبر مأمور ه...
هرم . [ هََ ] (اِخ )نام ابوالعجفاء سلمی است . (یادداشت به خط مؤلف ).
هرم . [ هََ ] (اِخ ) نام ابوزرعةبن عمروبن جریر است . (یادداشت به خط مؤلف ).
هرم . [ هََ ] (اِخ )نام ابوخالد الوالبی است . (یادداشت به خط مؤلف ).
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
کوروش هو
۱۳۹۷/۱۰/۰۷
0
2

واژه هُرم هرم از ستاک و کارهل هرمیدن هُرم گویش مازنی یا تهرانی یا شیرازی نیست که بل یک واژه ریشه دار پارسی است در چم و مانای گرم شدن ....تابش نور .....نیاز به بازگویی است که واژه حرمت ....نیز از همین لغت ستانده شده است گرچه با حا جیمی نوشته شود .....برای نمونه وختی یا وقتی گفته میشود به حرمت وجودت .....در چمار اینست که :به گرمای وجودت یا به گرمی وجودت.....پس حرمت واژه دگرگون شده است و رپطی به عرب ندارد کوروش هو واژه پژوهان نوین کارتیم واژه پژوهان شیراز 2577 پادمنش


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.