اجازه ویرایش برای همه اعضا

روا

نویسه گردانی: RWʼ
شهرکی است بر کرانه دریا و اندر وی صیادانند. (حدودالعالم ص. 128)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
روا گردانیدن . [ رَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) روا کردن . رجوع به روا کردن شود.
ربیعةبن رواء. [ رَ ع َت ِ ن ِ رَ ] (اِخ ) عنسی . طبرانی و دیگران او را در عداد صحابه آورده و گفته اند او روزی هنگام شام بر حضرت وارد شد، حضرت...
پیشنهاد شده است برای دریافت معنا
حاجت روا کردن . [ ج َ رَ ک َ ] (مص مرکب ) اسعاف . اسئال . انجاح . نجح . حاجت روا کردن خواستن . استنجاز. استنجاح . تنجز. برآوردن نیاز کسی : گوید ...
روع . [ رَ ] (ع مص ) بشگفت آوردن کسی را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). || خوش آمدن . (دهار). از چیزی خو...
روع . [ رَ ] (ع اِ) ترس و بیم و خوف و فزغ . (ناظم الاطباء). بیم . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). ترس . (دهار) (آنندراج ) (منتهی الا...
روع . (ع اِ) دل . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ). نفس . قلب . دل . (یادداشت مؤلف ). || جای ترس و بیم . (ناظم الاطباء) (از آنندرا...
روع . [ رَ وَ ] (ع ص ) شگفت انگیز. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب )(آنندراج ) اسم است از اَروَع آنکه ترا به حسن و روشنی منظر یا شجاعت بشگفت...
روع . [ رَ ] (اِخ ) شهریست به یمن نزدیک لحج . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.